- آسمونی
- مجله اینترنتی
- مناسبت های روز
- 12 فوریه ، زادروز چارلز داروین (بنیانگذار نظریهی فرگشت)
12 فوریه ، زادروز چارلز داروین (بنیانگذار نظریهی فرگشت)
آسمونی : او این ایده را مطرح کرد که تمام گونهها دارای نسبی مشترک هستند؛ این نظریه امروزه توسط دانشمندان پذیرفته شدهاست و یکی از مفاهیم بنیادی دانش به شمار میآید. داروین نظریه خود مبنی بر اینکه این تبارزایش فرگشت نتیجه پروسهای به نام انتخاب طبیعی بودهاست که در آن، تلاش برای بقا تاثیر مشابهای بر روی اصلاحنژاد انتخابی در زادگیری گزینشی دارد را نخستینبار در مقالهای مشترک با آلفرد راسل والاس مطرح نمود. از داروین به عنوان یکی از مهمترین انسانهای تاریخ بشر یاد میشود.
در سال 1859، یک سال پس از انتشار مقالهای مشترک با والاس، داروین کتاب خاستگاه گونهها را منتشر کرد و شواهد خود مبنی تکامل را در آن شرح داد؛ تا دهه هفتاد قرن 19 میلادی، فرگشت به عنوان یک «فکت» در میان قشر تحصیل کرده پذیرفته شد، گرچه برخی نیز نظریههای ارائه شده دیگر – که نقش مهمی برای انتخاب طبیعی قائل نبودند – را قبول داشتند. با این وجود، پس از ارائه سنتز مدرن در اوایل قرن بیستم، اجماعی در میان دانشمندان پدید آمد و انتخاب طبیعی به عنوان پایه و اساس مکانیزم فرگشت پذیرفته شد. این کشف علمی داروین ضمن پیوند دادن تمام علوم زیستی به یکدیگر، تنوع زیستی را نیز توضیح میدهد.
از کودکی تا دانشگاه
چارلز رابرت داروین در 12 فوریه 1809 در خانوادهٔ پزشکی ثروتمند از شروزبری در شهرستان شروپشر در انگلستان متولد شد. او پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش رابرت داروین و مادرش سوزانا وِجوُود هر دو از خانوادههای اصیل انگلیسی مسیحی یونیتارین بودند. او نوهٔ دو شخصیت مهم مدافع لغو بردهداری، از طرف پدرش اراسموس داروین و از طرف مادرش جوزایا وجوود بود.
هر دو خانواده تا حد زیادی مسیحی یونیتارین بودند، گرچه وِجوُودها در بین خود انگلیکانها را پذیرفته بودند. رابرت داروین، که خود نسبتاً آزاداندیش بود، فرزندش چارلز را در نوامبر 1809 برای غسل تعمید به کلیسای سنت چادانگلیکان، شورشبری، برد، اما چارلز و خواهران و برادرانش با مادرشان به کلیسای یونیتارین میرفتند. چارلز هشتساله پیش از سال 1817 و پیوستن به مدرسه روزانهای که توسط واعظ کلیسایش اداره میشد، به تاریخ طبیعی و جمعآوری مطالبی در مورد آن علاقه داشت. ژوئیه همان سال مادرش درگذشت. از سپتامبر 1818 او به برادر بزرگترش اراسموس در مدرسه شبانهروزی انگلیکن شروزبری در شهر همسایه پیوست.
در اکتبر 1825 پس از صرف یک سال کارآموزی در کنار پدرش به همراه برادرش اراسموس برای تحصیل به دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه ادینبرو رفت (که در آن زمان بهترین دانشکده پزشکی انگلستان بود). اما خشونت عملیات جراحی باعث شد که آموختن پزشکی را رها کند و در عوض نزد یک بردهٔ سیاهپوستِ آزاد شده به نام جان ادمونستن که چارلز واترتن را در جنگلهای بارانی آمریکای جنوبی همراهی کرده بود، در مدت تقریباً 40 جلسهٔ روزانهٔ یک ساعته تاکسیدرمی بیاموزد.
در دومین سال حضور در دانشگاه چارلز به جامعه پلینیان، یک گروه دانشجویی تاریخ طبیعی پیوست. در این گروه دانشجویان رادیکال دموکرات با دیدگاههای ماتریالیستی، مفاهیم مذهبی رایج از علم را به چالش میکشیدند. داروین به رابرت ادموند گرانت در پژوهشهایش در کالبدشناسی و چرخهٔ زندگی بیمهرگان دریایی در خور فورث کمک کرد. او در 27 مارس 1827 کشفیات خودش را در مورد اینکه تخمهای سیاه یافت شده در پوستهٔ صدف چروک تخمهای زالوی اسکیت بودند در پلینیان ارائه کرد. روزی گرانت ایدههای تکاملی لامارک را ستایش کرد. داروین از جسارت گرانت شگفتزده شد، اما به تازگی ایدههای مشابهی در مجلههای پدر بزرگش اراسموس خوانده بود. داروین از درس تاریخ طبیعی که رابرت جیمسان ارائه میداد خسته شد. درس زمینشناسی جیمسان شامل بحث بین نپتونیسم و پلوتونیسم بود. داروین طبقهبندی گیاهان را یادگرفت و به کلکسیون موزه دانشگاه-که در آن زمان یکی از بزرگترین موزههای اروپا بود. - کمک میکرد.
انصراف داروین از تحصیل پزشکی پدرش را ناراحت کرد و او با قاطعیت چارلز را به کالج مسیح دانشگاه کمبریج فرستاد تا به عنوان اولین گام برای کشیش انگلیکن محلی شدن لیسانس بگیرد. چون داروین در امتحان پایانی فاقد صلاحیت لازم تشخیص داده شد، در ماه ژانویه 1828 به دورهٔ عادی پیوست. او سوارکاری و تیراندازی را به مطالعه ترجیح میداد. پسرعمویش ویلیام داروین فاکس او را به عنوان عاشق دیوانه و مشهور جمعآوری سوسک معرفی کرد؛ داروین این کار را مشتاقانه دنبال میکرد، تعدادی از یافتههای او در کتاب نقاشیهایی از حشرات بریتانیا اثر جیمز فرانسیس استفنز چاپ شد. داروین دوست نزدیک و دنبالهرو پروفسور گیاهشناسی جان استیونز هنسلو شد و با دیگر روحانیون طبیعتگرای برجسته ملاقات کرد. این روحانیون کار علمی را به عنوان الهیات طبیعی مذهبی میپنداشتند. داروین برای دانشجویان به عنوان «مردی که با هنسلو قدم میزند» شناخته شد. داروین زمان نزدیک شدن امتحانات خود را وقف مطالعه کرد و زبان و منطق کتاب «اثبات مسیحیت» نوشتهٔ ویلیام پیلی (چاپ 1794) او را خشنود ساخت. داروین در امتحانات پایانیاش در ژانویهٔ 1831 عملکرد خوبی داشت و در بین 178 داوطلب دوره عادی نفر دهم شد.
داروین مجبور بود تا ژوئن 1831 در کمبریج بماند. او کتاب الهیات طبیعی و یا مدارک وجود خدا و صفات او نوشتهٔ ویلیام پیلی را مطالعه کرد (که اولین بار در سال 1802 چاپ شده بود)، و موجب بحث در مورد طرحی الهی در طبیعت شد و توضیح میداد که سازگاری عمل خداوند از طریق قوانین طبیعی است. او کتاب جدید جان هرشل مباحثی مقدماتی در مورد مطالعهٔ فلسفه طبیعی (1831) را خواند. این کتاب بالاترین هدف فلسفه طبیعی را درک چنین قوانینی از طریق استقرا و برپایه مشاهده توصیف میکرد. داروین کتاب روایت شخصی سفرهای علمی الکساندر فون هومبولت بین سال 1799 تا 1804 را هم خواند. داروین با «اشتیاقی سوزان» از هومبولت الهام گرفته و برای دیدن تنریف به همراه تعدادی از همکلاسیهایش و پس از فارغالتحصیلی و مطالعهٔ تاریخ طبیعی در مناطق گرمسیری برنامهریزی کرد. برای آمادگی در درس زمینشناسی آدام سجویک شرکت کرد و سپس در 4 اوت به همراه او به مسافرت دو هفتهای رفت تا از چینههای ولز نقشهبرداری کنند.
آغاز نظریه تکامل داروین
زمانی که کشتی در دوم اکتبر 1836 به فالموث، کورنوال رسید، تقریباً در مراکز علمی مشهور بود چون هنسلو در دسامبر 1835 با دادن جزوهٔ نامههای زمینشناسی داروین به طبیعیدانان منتخب شهرت شاگرد سابقش را گسترش داده بود. داروین به خانهاش در شربری رفته و خویشاوندانش را دید، سپس برای دیدن هنسلو با عجله به کمبریج رفت، هنسلو به او توصیه کرد طبیعیدانانی را پیدا کرده و برای مجموعهای که گردآوری کرده کاتالوگی فراهم کند و موافقت کرد برای گونههای گیاهی این کار را انجام دهد. پدر داروین ترتیب سرمایهگذاری را دارد تا پسرش بتواند دانشمند مستقلی شود، و داروین هیجانزده و با افتخار در موسسات اطراف لندن میگشت تا متخصصانی را برای توصیف مجموعههایش پیدا کند. جانورشناسان کار را با تأخیر زیادی انجام میدادند و بیم آن میرفت که بسیاری از نمونهها در انبار بمانند.
چارلز لایل با اشتیاق داروین را برای اولین بار در 29 اکتبر ملاقات کرد و طولی نکشید که او را به کالبدشناس در حال پیشرفت ریچارد اوون معرفی کرد. اوون برای کار با استخوان فسیلهایی که داروین گردآوری کرده بود امکانات کالج سلطنتی جراحان انگلستان را بکار گرفت. او با کمال شگفتی متوجه شد که فسیلها متعلق به گونههایی است که نسلشان منقرض شدهاست. موجودات غولپیکری مثل تنبل زمینی و نیز بزرگدد، فسیلها شاملِ اسکلت تقریباً کاملی از اسکلیدوتریوم و جمجمهای در اندازهٔ اسب آبی و مشابه جوندهای به نام کماندندان و شبیه غولی برگچهخوار بودند. قطعات اسکلت همانطور که داروین ابتدا فکر میکرد، واقعاً مال شیاردندان، موجود عظیمالجثهٔ شبیه آرمادیلو، بودند. این موجودات منقرض شده با گونههای زنده در آمریکای جنوبی مرتبط بودند. در اواسط دسامبر داروین مقیم کمبریج شد تا کار بر روی مجموعههایش را سازماندهی کرده و یادداشتهای سفرش را مرور کند. او در اولین نامهاش شواهدی از بالا آمدن منطقه وسیعی از زمین آمریکای جنوبی را ارائه کرد و با حمایت مشتاقانهٔ لایل آن را در 4 ژانویه 1837 برای انجمن زمینشناسی لندن خواند.
در همان روز، گونههای پستاندار و پرندهٔ مجموعهاش را در انجمن زمینشناسی لندن به نمایش گذاشت. در مدتی کوتاه جان گولد پرندهشناس اعلام کرد پرندگان گالاپاگوس که داروین فکر میکرد ترکیبی از توکای سیاه، سینهسرخ و سهره باشند، در واقع دوازده گونهٔ متفاوتِ فنچ هستند. در 17 فوریه داروین به عنوان عضو شورای انجمن زمینشناسی انتخاب شد، و لایل سخنرانی خود در مقام رئیس انجمن زمینشناسی را به یافتههای ریچارد اوون دربارهٔ مجموعه سنگوارههای داروین اختصاص داد، با تأکید بر این مطلب که پیوستگی جغرافیایی گونهها نظریات همدیسگرایی او را تأیید میکنند.
اوایل مارس داروین به لندن نقل مکان کرد تا نزدیک محل کارش باشد. داروین به دایرهٔ اجتماعی دانشمندان لایل و متخصصانی مثل چارلز ببیج، کسی که خداوند را برنامهریز قوانین توصیف میکرد، پیوست. داروین با برادر آزاداندیش خود اراسموس بخشی از دایرهٔ حزب ویگ و دوست نزدیک هریت مارتینو نویسنده باقی ماند. مارتینو براساس قانون بحثبرانگیز حزب ویگ با نام اصلاحات قوانین ضعیف موجب ارتقای مالتوسیانیسم شد که معتقد بود افزایش جمعیت موجب فقر بیشتر و توقف رفاه میگردد او هم چنین به عنوان یک یونیتارین، به پیامدهای رادیکال تراجهش گونهها که توسط گرانت و جراحان جوانتر تأثیر گرفته از ژفروآ ارتقا یافته بود خوشامد گفت. تراجهش مورد لعن انگلیکان مدافع نظم اجتماعی بود، اما دانشمندان مشهور علناً و بیپرده در مورد موضوع بحث میکردند و علاقهٔ گستردهای به نامهٔ جان هرشل وجود داشت. هرشل در نامهاش رویکرد لایل را تحسین میکرد و آن را راهی برای یافتن دلیل طبیعی منشأ گونههای جدید میدانست.
گولد داروین را ملاقات کرده و به او گفت مرغهای مقلد جزیره گالاپاگوس نه گونهای مرغ مقلد بلکه گونههای جدا شده و متفاوت از مرغهای جزایر دیگر هستند و پرندهای را که داروین یک الیکایی تصور میکرد در گروه فنچ قرار داشت. داروین فنچها را با نام جزایر محل زندگیشان نامگذاری نکرده بود، بلکه با توجه به یادداشتهای دیگران در کشتی، از جمله فیتزروی، او نام جزایر را به گونهها اختصاص داد. دو ریا هم از گونههای متمایز بودند، و در 14 مارس داروین اعلام کرد چگونه با رفتن به سمت جنوب پراکندگی آنها تغییر کرد.