- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فرهنگ و تاریخ
- شعر و ترانه
- سال در پایان است من ز تقویم دلت باخبرم
سال در پایان است من ز تقویم دلت باخبرم
روزهای پایانی سال و استقبال از بهار چند روز بیشتر از سال باقی نمانده کم کم حال و هوای سال جدید در زندگی روزمره ما جا باز کرده از شکوفه هایی که روی درخت ها می بینیم یا فعالیت سنتی خانه تکانی که در ایران رایج است به هر صورت لطافت اب هوای این روزها را می شود حس کرد و کم کم به اول فروردین نزدیک می شویم. در این بخش آسمونی اشعاری در مورد پایان سال آماده کرده ایم که دعوت می کنیم تا پایان همراهمان باشید.
سال در پایان است
نکند مهر تو با تقویم است
من ز تقویم دلت باخبرم
همه ماهش مهر
همه روزش احساس
زنده باشی ای دوست
شادیت افزون باد...
*** ***
شعر "بهار را باورکن" از "فریدون مشیری"
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی
تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن