
شعر عربی عاشقانه با ترجمه فارسی
شعرهای عربی به لحاظ بعد عاطفی و عاشقانه همواره با استقبال گسترده روبرو بوده است. سروده های شاعران بزرگ عرب به زبان های مختلف جهان ترجمه شده است. ممکن است شعرهای محمود درویش با ترجمه فارسی آن را خوانده باشید یا اشعار عربی عاشقانه نزار قبانی به گوشتان خورده باشد. آسمونی در این بخش گلچینی از شعر عربی کوتاه عاشقانه، شعر عربی جدید و اشعار شاعران عرب را برای شما فراهم کرده است.
«اللیلُ تاریخُ الحنین؛ وَ انتَ لَیلی!»
شب تاریخ دلتنگیست؛ و تو شب منی!
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
فی عینیکِ خلاصةُ حُزنِ البشریَّه
در چشمانت خلاصهی اندوه انسانهاست.
♦ نزار قبانی ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
و وقفتُ حزيناً لا يشبهني إلا الناي
و غمگین ایستادم، تنها نِی شبیه من بود...
♦ مظفر النواب ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
حُزنکَ لا یُلام، أنا لو کنتُ حزنًا لتمنّیتُ أن أسکنَ صدرَک
اندوهت را ملامتی نیست،
من هم اگر اندوه بودم
آرزو داشتم در سینهات بنشینم.
♦ هبة هاجر ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
حِينَ كَانَت الأيامُ تهدِمُني
كَانت أمي عَلَي مُصَلاها تَبنيني
وقتی روزگار مرا ویران میکرد
مادرم بر جا نمازش مرا میساخت
♦ فواز اللعبون ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
كأنَّ حياتنا
حِصَصٌ من الصحراء
مُخْتَلفٌ عليها بين آلهة العِقار
و نحن جيرانُ الغبار الغابرونَ
گویی زندگی ما
تکه بیابانهایی است
که صاحبان زمین بر سر آن جدال میکنند
در حالی که ما، همسایه غبارِ گذشتگانِ خود هستیم
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
في كل مرة أنظر إليك
جمل مألوفة تتبادر إلى الذهن:
في هذه الأرض
هناك شيء يستحق العيش
هربار که نِگاهت میکنم،
جملهای آشنا، به ذهنم خطور میکند:
در اين سرزمين،
چيزی هست كه ارزش زندگی كردن دارد
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مذ أحببتك
صار العالمُ أجملَ ممّا كان
الوردُ ينام على كتفي
والشّمس تدور على كفّي
و الليلُ، جداول من ألحان
از آن دم که دوستت داشتم
جهان، از آنچه بود، زیباتر شد
گلها روی شانههایم به خواب میروند
خورشید بر کف دستانم میچرخد
و شب، جویبارهایی از نواهاست
♦ عبدالقادر مكاريا ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
إلى كل من يقرأ:
فاجئهم يا الله بما يفرح قلبهم و يجبر خاطرهم
برای تمام کسانی که این پیام را میخوانند:
خدایا با چیزی که قلبشان را شاد
و شکستگی دلشان را رفع کند،
غافلگیرشان کن...
♦ نزار قبانی ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
وَكَيْف تريدینني أَن أَقيس مسَاحَة حزنی؟
وَحزني كالطِّفل يزداد في كُلِّ یوم جمالاً وَ یکبر
و چگونه میخواهی
اندازه اندوهم را برایت بیان کنم؟
درحالی که این اندوه
همچون طفلی هر روز زیباتر و بزرگ میشود...
♦ نزار قبانی ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«قولی أحبک کی تَزید وَسامتی!»
بگو دوستت دارم تا زیبایی من دو چندان شود.
♦ نزار قبانی ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«وأنَا أبحَثُ عنِّی.. وَجَدْتُکَ.»
هنگامی که پیِ خودم بودم.. تو را یافتم.
♦ ریتا عودة ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«لا تُغرِّب أحدًا رآک وطنًا»
غُربت کسی نباش که تو را وطن دیده.
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«جئتُکِ من کلّ منافی العمر.»
آمدم به سویت.. از تمام تبعیدگاههای زندگی.
♦ مظفر النواب ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«وَ إِنَّمَا أَبکِی مَخَافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی...»
گریه میکنم و می ترسم بعد از تو زیاد زنده بمانم.
♦ امیرالمؤمنین علیه السلام ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«وأَنا وحدی
محاط بکلِ الذینَ غابوا»
و من تک و تنها، با همهی آنانی که رفتند، احاطه شدهام.
♦ عدنان الصائغ ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
فی رذاذ المطر الناعم
کانت شفتاها
وردةً تنمو علی جلدی
وکانت مقلتاها
أُفقاً یمتدّ من أمسی
إلی مستقبلی...
در بارش نمنم باران
لبانش گُلِ سرخی بود
که بر پوستم جوانه میزد
و چشمانش افقِ ممتدی،
از دیروزم به فردایم...
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
مذ أحببتک..
صار العالمُ أجملَ ممّا کان!
الوردُ ینام علی کتفی!
والشّمس تدور علی کفّی!
و اللیلُ، جداول من ألحان!
از آن دم که دوستت داشتم..
جهان، از آنچه بود، زیباتر شد!
گلها روی شانههایم به خواب میروند!
خورشید بر کف دستانم میچرخد!
و شب، جویبارهایی از نواهاست!
♦ عبدالقادر مکاریا ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
انا ما اریدک قطره ماء
حتی تطفئ الظما
انا اریدک نهر ملح
کل ما ارتویت منه
قد بدا عطشی من جدید
تو را بهسانِ قطرهی آبی نمیخواهم
که عطشم را سیراب کنی
تو را بهسان رودی از نمک میخواهم
که هرگاه از تو سیراب شوم
عطشم دوباره آغاز شود...
♦ فاروق جدیده ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«لا یستقیم العالم، إلا برأس مائل علی کتف من نحب.»
جهان استوار نمیماند،
مگر با سری خمیده بر روی شانهی کسی که دوستش داریم.
♦ سوزان علیوان ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
السّلامُ علی أمی،
أوّل الأوطان
وآخِر المنافی!
سلامی نثارِ مادرم،
اولین وطن
و آخرین تبعیدگاه!
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«أنا العاشق السیء الحظَّ
لا أستطیع الذهاب الیکِ
ولا أستطیع الرجوع الیّ
تمرد قلبی علیّ...»
من آن عاشق نگونبختم
که نه میتوانم سوی تو بیایم
نه میتوانم به خودم برگردم
این قلب علیه من عصیان کرده است...
♦ محمود درویش ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«سلام علی کلمات بَقیَت فی القلب...
و ربّما ستبقی...!»
سلام بر حرفهایی که در قلب ماند و خواهد ماند...!
♦ لاادری ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«سأظل أحبک...
و کل صباح أقول لک
أنا لک...»
همچنان تو را دوست خواهم داشت...
و هر روز صبح به تو میگویم:
من از آنِ توأم...
♦ غادةالسمان ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
«سلاما علی من یعرفون معنی الحُب ولا یملکون حبیبا.»
سلام بر کسانی که معنی عشق را میدانند ولی محبوبی ندارند.
♦ جبران خلیل جبران ♦
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
إنزعی الخنجرَ المدفونَ فی خاصرتی
و اترکینی أعیش..
إنزعی رائحتَک من مسامات جلدی
و اترکینی أعیش..
إمنحینی الفرصه..
لأتعرّف علی امرأه جدیده
تشطب اسمَکِ من مفکّرتی
و تقطعُ خُصُلاتِ شعرک
الملتفّه حول عنقی..
دشنه ات را از سینه ام بیرون بکش
بگذار زندگی کنم
عطر تنت را از پوستم بگیر و
بگذار زندگی کنم
بگذار با زنی تازه آشنا شوم که
نامت را از خاطرم پاک کند و
کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید
♦ نزار قبانی ♦