
تفسیر سوره انعام

این سوره ششمین سوره قرآن کریم است که 165 آیه دارد و تمام آیات آن یکجا و در مکه و قبل ازهجرت نازل شده اند . این سوره شصت و نهمین سوره ای است که بر پیامبر نازل شده است . این سوره پس از سوره حجر نازل گشته است. تعداد کلمات آن2971 کلمه و تعداد حروف آن 13047 حرف است .
علت نامگذاری سوره
درقسمت هایی از آیات 136 تا 144 عقاید و رسوم و سنت های جاهلی را درباره گاو و گوسفند و شتر و بز و قربانی و گوشت آن بیان شده است ، از این رو این سوره را انعام « احشام و چهارپایان » نامیده اند .
محتویات سوره
این سوره همانند سایر سوره های مکی ، دعوت به اصول سه گانه « توحید» ، « نبوت» و «معاد» است ، ولی بیش از همه روی مساله یگانه پرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی دور می زند . دقت در آیات این سوره روح نفاق و پراکندگی را از میان مسلمانان بر می چیند و گوشها را شنوا وچشمها را بینا و دلها را دانا می سازد .
ثواب قرائت سوره
حضرت امام صادق (ع) فرمود : کسی که هر شب سوره انعام را بخواند ، جزء نجات یافتگان عذاب الهی خواهد بود و لحظه ای آتش را نمی بیند . و نیز فرمودند : کسی که سوره انعام را با زعفران بنویسد و شش روز بخورد ، اولا روزیش زیاد می شود ثانیا به بیماری سودا گرفتار نشود و ثالثا از درد و گرفتاری با اجازه خداوند مصون می ماند .
رسول اکرم (ص) فرمودند : سوره انعام یکجا بر من نازل شد در حالی که هفتاد هزار فرشته با صدای حمد و تسبیح ،این سوره را همراهی می کردند .هر کس این سوره را بخواند همین هفتاد هزار فرشته به تعداد هر آیه یک شبانه روز بر او صلوات می فرستند.
حضرت امام صادق (ع) فرمودند :«سوره انعام یکجا نازل شد و هفتاد هزار ملک سوره را با تعظیم،همراهی کردند زیرادر هفتاد جای آن نام خداوند آمده است ، اگر مردم می دانستند .در خواندن آن چقدر فضیلت است ، آن را ترک نمی کردند . »
فوائد تلاوت سوره
هر کس این سوره را بنویسد و بشویدوتا هفت روز متوالی از آن آب بنوشد خدا به اورحم می کند.
اگر کسی این آیه را بر صفحه ای از قلع بنویسد و در دکان یا منزل خود آویزد خیر و برکت آن بسیارشود .« و عنده مفاتح الغیب . . . فی کتاب مبین » (آیه 59)
جهت تقویت حافظه آیه زیر را به تخم مرغ نوشته و بخورند .« و هو القاهر فوق عباده . . . لا یفرطون » (آیه 61)
در ادامه این بخش آسمونی تفسیر آیه به آیه سوره انعام را برای شما نگارش نموده ایم
سوره انعامسوره مبارزه با انواع شرک و بتپرستی این سوره در «مکّه» نازل شده و 165 آیه است.
محتوای سوره:
گفته میشود این سوره شصت و نهمین سورهای است که در مکّه بر پیامبر نازل گردید، و از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده میشود که تمام آیاتش یکجا نازل شده است و هدف اساسی این سوره، همانند سایر سورههای مکّی، دعوت به اصول سهگانه «توحید»، «نبوت» و «معاد» است، ولی بیش از همه روی مسأله یگانه پرستی و مبارزه با شرک و بتپرستی دور میزند.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
(آیه 1)- این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش «عالم صغیر یعنی انسان»، مردم را متوجه اصل توحید میسازد، میگوید: «حمد و سپاس برای خدایی است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندی که مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقیده دوگانهپرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشرکان و کافران به جای این که از این نظام واحد درس توحید بیاموزند برای پروردگار خود شریک و شبیه میسازند» (ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا برَبِّهِمْ یَعْدلُونَ).
کلمه «ثمّ» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطری و عقیده عمومی و همگانی بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطری به وجود آمده.
(آیه 2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنی انسان میدهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مسأله یعنی، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و میفرماید: «اوست خدایی که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ).
از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابی بشود.
سپس به مراحل تکاملی عمر انسان اشاره کرده میگوید: «پس از آن مدتی را مقرر ساخت که در این مدت انسان در روی زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ قَضی أَجَلًا).
سپس برای تکمیل این بحث میگوید: «اجل مسمّی در نزد خداست» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 575
(وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ).
و بعد میگوید: «شما افراد مشرک (در باره آفرینندهای که انسان را از این اصل بیارزش، یعنی گل آفریده و از این مراحل حیرتانگیز و حیرتزا گذرانده است) شک و تردید به خود راه میدهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بیارزشی همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.
در این که منظور از «اجل مسمّی» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده میشود این است که «اجل» به تنهایی به معنی عمر و وقت و مدت غیر حتمی، و «اجل مسمّی» به معنی عمر و مدت حتمی است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّی» مرگ طبیعی و «اجل» مرگ زودرس است. ولی به هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین میشود.
(آیه 3)- در این آیه برای پاسخ گفتن به کسانی که برای هر دستهای از موجودات خدایی قائلند و میگویند خدای باران، خدای جنگ، خدای صلح، خدای آسمان و مانند آن «1» چنین میگوید: «اوست خداوندی که بر تمام آسمانها و زمین حکومت میکند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).
بدیهی است کسی که در همه جا حکومت میکند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را میداند، و لذا در جمله بعد میگوید: «چنین پروردگاری پنهان و آشکار شما را میداند و نیز از آنچه انجام میدهید و به دست میآورید باخبر است» (یَعْلَمُ سرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسبُونَ).
(آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روی سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل برای بیداری و آگاهی آنها متوسل میشود، در این آیه به روح لجاجت و بیاعتنایی و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانههای خدا اشاره کرده، میگوید: «آنها چنان لجوج و بیاعتنا هستند که هر نشانهای از نشانههای پروردگار را میبینند، فورا از آن روی برمیگردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
__________________________________________________
(1). و این همان عقیده ارباب انواع میباشد که در یونان قدیم نیز وجود داشته است.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 576
این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیاری را میبینیم که در یک عمر شصت ساله حتی، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمیدهند، سهل است اگر کتاب و نوشتهای در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمیکنند، و اگر کسی با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمیدهند، اینها جاهلان لجوج و بیخبری هستند که ممکن است گاهی در کسوت دانشمند ظاهر شوند!
(آیه 5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و میگوید: «نتیجه این شد که آنها حق را به هنگامی که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا بالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالی که اگر در آیات و نشانههای پروردگارت دقت مینمودند، حق را به خوبی میدیدند و میشناختند و باور میکردند.
«و نتیجه این تکذیب را به زودی دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها میرسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بهِ یَسْتَهْزؤُنَ).
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید میگردد، نخست مرحله اعراض و روی گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.
(آیه 6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتی مرحله به مرحله را، برای بیدار ساختن بتپرستان و مشرکان- به تناسب انگیزههای مختلف شرک و بتپرستی- عرضه میکند.
نخست برای کوبیدن عامل غرور که یکی از عوامل مهم طغیان و سرکشی و انحراف است، دست به کار شده و با یادآوری وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار میدهد و میگوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه اقوامی را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامی که امکاناتی در روی زمین در اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 577
نُمَکِّنْ لَکُمْ)
. از جمله این که «بارانهای پربرکت و پشت سر هم برای آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).
«و دیگر این که نهرهای آب جاری را از زیر آبادیهای آنها و در دسترس آنها جاری ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما به هنگامی که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کیفر الهی بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بذُنُوبهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگری روی کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).
(آیه 7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضای جمعی از بتپرستان کرده و میگوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشتهای بر صفحهای از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز میگویند: این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بأَیْدیهِمْ لَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سحْرٌ مُبینٌ).
یعنی دایره لجاجت آنها تا حدی توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار میکنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سرباز میزنند.
(آیه 8)- بهانه جوییها! یکی دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویی است از جمله بهانه جوییهایی که مشرکان در برابر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که آنها میگفتند: چرا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به تنهایی به این مأموریت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودی از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهی نمیکند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ). مگر میتواند انسانی را که از جنس ما است به تنهایی بار رسالت را بر دوش کشد؟
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالی را دربردارد به آنها پاسخ میگوید:
نخست این که «اگر فرشتهای نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمیشود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 578
لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)
.
(آیه 9)- لذا قرآن در جواب دوم میگوید «اگر ما او را فرشته قرار میدادیم و به پیشنهاد آنها عمل میکردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردی قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).
سپس نتیجه میگیرد که «با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار میکردند که چرا به انسانی مأموریت رهبری دادهای و چهره حقیقت را بر ما پوشانیدهای» (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبسُونَ).
(آیه 10)- در این آیه، خداوند به پیامبرش دلداری میدهد و میگوید از مخالف و لجاجت و سرسختی آنها نگران نباش، زیرا «جمعی از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره میکردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهی بر آنها نازل شد» (وَ لَقَد اسْتُهْزئَ برُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بهِ یَسْتَهْزؤُنَ).
در حقیقت این آیه هم مایه تسلی خاطری است برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و هم تهدیدی است برای مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.
(آیه 11)- قرآن در اینجا برای بیدار ساختن این افراد لجوج و خودخواه از راه دیگری وارد شده و به پیامبر دستور میدهد که به آنها سفارش کن «بگو: در زمین به سیر و سیاحت بپردازید و عواقب کسانی که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینید، شاید بیدار شوید» (قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ).
شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامی که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودی را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس میسازد.
(آیه 12)- در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبی تعقیب میگردد.
1- نخست میگوید: «بگو: آنچه در آسمانها و زمین است برای کیست»؟
(قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن میگوید: خودت از زبان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 579
فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: برای خدا» (قُلْ لِلَّهِ).
2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست که رحمت را بر عهده خویش قرار داده» و مواهب بیشمار، به همه ارزانی میدارد (کَتَبَ عَلی نَفْسهِ الرَّحْمَةَ).
همین رحمت ایجاب میکند انسان را که استعداد بقاء و زندگی جاودانی دارد پس از مرگ در لباس حیاتی نوین و در عالمی وسیعتر درآورد و در این سیر ابدی تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.
لذا به دنبال این دو مقدمه میگوید: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخیز، روزی که هیچ گونه شک و تردیدی در آن نیست جمع خواهد کرد» (لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).
در پایان آیه به سرنوشت و عاقبت کار مشرکان لجوج اشاره کرده میگوید:
«آنها که در بازار تجارت زندگی، سرمایه وجود خود را از دست دادهاند به این حقایق ایمان نمیآورند» (الَّذینَ خَسرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 13)- در آیه قبل اشاره به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق «مکان» شده بود، و این آیه اشاره به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» کرده، میگوید: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ).
و در پایان آیه پس از ذکر توحید اشاره به دو صفت بارز خداوند کرده میگوید: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
اشاره به این که وسعت جهان هستی و موجوداتی که در افق زمان و مکان قرار گرفتهاند هیچ گاه مانع از آن نیست که خدا از اسرار آنها آگاه باشد.
(آیه 14)- پناهگاهی غیر از خدا نیست! در این آیه نیز هدف، اثبات توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی است، مشرکان با این که آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند میدانستند بتها را به عنوان تکیهگاه و پناهگاه برای خود انتخاب کرده بودند. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 580
قرآن برای از بین بردن این پندار غلط به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چنین دستور میدهد: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را ولی و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب کنم! در حالی که او آفریننده آسمانها و زمین، و روزی دهنده همه موجودات است بدون این که خود نیازی به روزی داشته باشد» (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ).
قابل توجه این که: در میان صفات خدا در اینجا تنها روی اطعام بندگان و روزی دادن آنها تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگی مادی بشر بر اثر همین نیاز مادی است، همین به اصطلاح «خوردن یک لقمه نان» است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامیدارد، و گاهی تا سر حد پرستش در مقابل آنها کرنش میکنند.
قرآن در آیه فوق میگوید: روزی شما به دست اوست نه به دست این گونه افراد.
سپس برای پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانی که از او دعوت میکردند به آیین شرک، بپیوندد میگوید: علاوه بر این که عقل به من فرمان میدهد که تنها تکیه بر کسی کنم که آفریننده آسمان و زمین میباشد «بگو: وحی الهی نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
(آیه 15)- من نیز به نوبه خود احساس مسؤولیت میکنم و از قوانین الهی به هیچ وجه مستثنا نیستم، «بگو: من نیز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشکاری با مشرکان را بپیمایم و عصیان و نافرمانی او کنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخیز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
(آیه 16)- در این آیه برای این که ثابت شود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز بدون تکیه بر لطف و رحمت خدا کاری نمیتواند بکند و هر چه هست به دست اوست و حتی شخص پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله چشم امیدش را به رحمت بیپایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزی خود را از او میطلبد میگوید: «هر کس در آن روز بزرگ از مجازات برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 581
پروردگار رهایی یابد مشمول رحمت خدا شده است و این یک موفقیت و پیروزی آشکار است» (مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبینُ).
(آیه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بتپرستی است.
در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. نخست میگوید:
چرا شما به غیر خدا توجه میکنید، و برای حل مشکلات و دفع زیان و ضرر و جلب منفعت به معبودهای ساختگی پناه میبرید با این که «اگر کمترین زیانی به تو برسد برطرفکننده آن، کسی جز خدا نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزی و سعادتی نصیب تو شود از پرتو قدرت اوست، زیرا او بر همه چیز تواناست» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بضُرٍّ فَلا کاشفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ).
در حقیقت توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمه خیرات و یا برطرفکننده مصائب و مشکلات میدانند.
(آیه 18)- در این آیه برای تکمیل بحث فوق میگوید: «اوست که بر تمام بندگان قاهر و مسلط است» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادهِ).
اما برای این که این توهم پیش نیاید که خداوند مانند بعضی از صاحبان قدرت ممکن است کمترین سوء استفادهای از قدرت نامحدود خود کند در پایان آیه میفرماید: «و با این حال او حکیم است و همه کارش روی حساب، و خبیر و آگاه است و کمترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبیرُ).
(آیه 19)- بالاترین شاهد! عدهای از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبری هستی که احدی را با تو موافق نمیبینیم حتی از یهود و نصاری در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهی و شهادتی به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسی را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.
در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه نشانههای حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد میکردند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 582
خداوند به پیامبر دستور میدهد «بگو: به عقیده شما بالاترین شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).
غیر از این است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
و بهترین دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحی شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ).
قرآنی که ممکن نیست ساخته فکر بشری آن هم در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنی که محتوای انواع شواهد اعجاز میباشد.
سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و میگوید: «این قرآن به این جهت بر من نازل شده است که شما و تمام کسانی را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها میرسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذرَکُمْ بهِ وَ مَنْ بَلَغَ).
سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستی شما گواهی میدهید که خدایان دیگری با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری). بعد میگوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهی نمیدهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما برای او شریک قرار دادهاید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
(آیه 20)- در این آیه به آنها که مدّعی بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهی در باره پیامبر اسلام نمیدهند صریحا پاسخ میدهد و میگوید: «آنهایی که کتاب آسمانی بر آنها نازل کردیم به خوبی پیامبر را میشناسند همان گونه که فرزندان خود را میشناسند»! (الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایی اعلام میدارد: «تنها کسانی به این پیامبر (با این همه نشانههای روشن) ایمان نمیآورند که در بازار تجارت زندگی همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجود خود را باختهاند» (الَّذینَ خَسرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 583
(آیه 21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بتپرستی» در این آیه با صراحت میگوید: «چه کسی ستمکارتر از مشرکانی است که بر خدا دروغ بسته و شریک برای او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نمودهاند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذباً أَوْ کَذَّبَ بآیاتِهِ).
در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم اشاره به انکار نبوت، و به راستی ظلمی از این بالاتر نمیشود که انسان جماد، بیارزش و یا انسان ناتوانی را همتای وجود نامحدودی قرار دهد که بر سراسر جهان هستی حکومت میکند.
«مسلما هیچ ستمگری روی سعادت و رستگاری نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانی که ستم آنها همه جانبه است.
(آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث میشود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفی همچون بتها نه آرامشی برای خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، میگوید: «آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث میکنیم به مشرکان میگوییم معبودهای ساختگی شما که آنها را شریک خدا میپنداشتید کجا هستند»؟ (وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یاری شما نمیشتابند؟ چرا هیچ گونه اثری از قدرت نمایی آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمیشود؟
(آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبی فرو میروند «سپس پاسخی در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، میگویند به خداوندی که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز میتوان حقایق را انکار کرد» (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ).
(آیه 24)- در این آیه برای این که مردم از سرنوشت رسوای این افراد عبرت گیرند میگوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا میرسد که بکلی از روش و مسلک خویش بیزاری جسته و آن را انکار میکنند و حتی به خودشان نیز دروغ میگویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسهِمْ). «و تمام تکیه گاههایی که برای خود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 584
انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا میپنداشتند همه را از دست میدهند و دستشان به جایی نمیرسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه 25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانی بعضی از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمیدهند- سهل است- به دشمنی با آن نیز برمیخیزند و با وصلههای تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه میدارند، قرآن در باره اینها چنین میگوید: «بعضی از آنان به سوی تو گوش میدهند ولی بر دلهای آنها پردههایی افکندهایم تا آن را درک نکنند و در گوشهای آنها سنگینی ایجاد کردهایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).
البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده میشود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است، یعنی استمرار در کجروی و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمی را به شکل خود درمیآورد.
تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتی میکنند، اما تدریجا به آن خو گرفته و شاید روزی فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا میگوید کار اینها به جایی رسیده است که «اگر تمام آیات و نشانههای خدا را ببینند باز ایمان نمیآورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بها).
و از این بالاتر «هنگامی که به نزد تو بیایند هدفی جز مجادله و پرخاشگری و خردهگیری ندارند» (حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادلُونَکَ).
به جای این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتی پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر منفی در برابر تو ظاهر میشوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحی تراوش کرده و بر زبان حقگوی تو جاری شده است متوسل به ضربه تهمت شده، میگویند:
«اینها چیزی جز افسانهها و داستانهای ساختگی پیشینیان نیست»! (یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 585
(آیه 26)- در این آیه میگوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمیکنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش میکنند افراد حقطلب را با سمپاشیهای گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا «آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهی میکنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).
«و خودشان نیز از او فاصله میگیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).
بیخبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبهای که دارد پیروز خواهد شد.
بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهی خواهد شد و جز خود را هلاک نمیکنند، ولی قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).
(آیه 27)- بیداری زود گذر و بیاثر! در دو آیه گذشته به قسمتی از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنهای از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومی در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتی برای دیگران گردد! نخست میگوید: «اگر حال آنها را به هنگامی که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفتهاند ببینی تصدیق خواهی کرد که به چه عاقبت دردناکی گرفتار شدهاند» (وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ).
آنها در آن حالت چنان منقلب میشوند که «فریاد برمیکشند ای کاش برای نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهای زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز میگشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمیکردیم و در صف مؤمنان قرار میگرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 28)- در این آیه اضافه میکند که این آرزوی دروغینی بیش نیست، بلکه به خاطر آن است که در آن جهان «آنچه را از عقاید و نیات و اعمال شوم خویش مخفی میداشتند همه برای آنها آشکار گردیده» و موقتا بیدار شدهاند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 586
ولی این بیداری، بیداری پایدار و پابرجا نیست، و به خاطر شرایط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهای عینی پدید آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار دیگر به این جهان برگردند به سراغ همان کارهایی میروند که از آن نهی شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ). بنابراین «آنها در آرزو و ادّعای خویش صادق نیستند و دروغ میگویند» (وَ إِنَّهُمْ لَکاذبُونَ).
(آیه 29)- این آیه دنباله سخنان مشرکان لجوج و سرسخت است که به هنگام مشاهده صحنههای رستاخیز، آرزو میکنند بار دیگر به دنیا بازگردند و جبران کنند، ولی قرآن میگوید اگر اینها بازگردند نه تنها به فکر جبران نخواهند بود و به کارهای خود ادامه «خواهند داد، بلکه اساسا رستاخیز و قیامت را هم انکار خواهند کرد، و با نهایت تعجب خواهند گفت: زندگی تنها همین زندگی دنیاست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بمَبْعُوثِینَ).
(آیه 30)- در این آیه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخیز اشاره کرده، میگوید: «اگر آنها را مشاهده کنی در آن هنگام که در پیشگاه پروردگارشان ایستادهاند و به آنها گفته میشود، آیا این حق نیست»؟ (وَ لَوْ تَری إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آری، سوگند به پروردگار ما، این حق است»! (قالُوا بَلی وَ رَبِّنا).
بار دیگر «به آنها گفته میشود پس بچشید مجازات را به خاطر این که آن را انکار میکردید و کفر میورزیدید»! (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» این نیست که خداوند مکانی داشته باشد، بلکه به معنی ایستادن در برابر صحنههای مجازات اوست- همانطور که بعضی از مفسران گفتهاند- و یا کنایه از حضور در دادگاه الهی است، همانطور که انسان به هنگام نماز میگوید من در برابر خداوند ایستادهام.
(آیه 31)- در این آیه اشاره به خسران و زیان منکران معاد و رستاخیز کرده میفرماید: «آنها که ملاقات پروردگار را انکار کردند مسلما گرفتار زیان شدند» (قَدْ خَسرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بلِقاءِ اللَّهِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 587
منظور از «ملاقات پروردگار» یا ملاقات معنوی و ایمان شهودی است، (شهود باطنی) و یا ملاقات صحنههای رستاخیز و پاداش و جزای او.
سپس میگوید: این انکار برای همیشه ادامه نخواهد یافت، و تا زمانی خواهد بود که «ناگهان رستاخیز برپا شود، و آنها در برابر این صحنههای وحشتناک قرار گیرند و نتایج اعمال خود را با چشم خود ببینند، در این موقع فریاد آنها بلند میشود: ای وای بر ما چقدر کوتاهی در باره چنین روزی کردیم» (حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فِیها).
منظور از «ساعة» روز قیامت است و «بغتة» به معنی این است که بطور ناگهانی و جهش آسا که هیچ کس جز خدا وقت آن را نمیداند واقع میشود.
سپس قرآن میگوید: «آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ).
و در پایان آیه میفرماید: «چه بد باری بر دوش میکشند» (أَلا ساءَ ما یَزرُونَ).
(آیه 32)- در این آیه برای بیان موقعیت زندگی دنیا در برابر زندگی آخرت چنین میگوید: «زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست» (وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی از این نظر است که بازیها و سرگرمیها معمولا کارهای توخالی و بیاساس هستند که از متن زندگی حقیقی دورند.
بسیار دیده میشود که کودکان دور هم مینشینند و بازی را شروع میکنند، یکی را «امیر» و دیگری را «وزیر»، و یکی را «دزد» و دیگری را «قافله» اما ساعتی نمیگذرد که نه خبری از امیر است و نه وزیر، و نه دزد و نه قافله، و یا در نمایشنامههایی که به منظور سرگرمی انجام میشود صحنههایی از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم میگردد اما پس از ساعتی خبری از هیچ کدام نیست.
سپس زندگانی سرای دیگر را با آن مقایسه کرده میفرماید: «سرای آخرت برای افراد با تقوا بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمیکنید» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 588
یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ)
.
زیرا حیاتی است جاویدان و فناناپذیر در جهانی وسیعتر و سطح بسیار بالاتر، در عالمی که سر و کار آن با حقیقت است نه مجاز، و با واقعیت است نه خیال.
(آیه 33)- همواره در راه مصلحان مشکلات بوده! شک نیست که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در گفتگوهای منطقی و مبارزات فکری که با مشرکان لجوج و سرسخت داشت گاهی از شدت لجاجت آنها و عدم تأثیر سخن در روح آنان و گاهی از نسبتهای ناروایی که به او میدادند غمگین و اندوهناک میشد، خداوند بارها در قرآن مجید پیامبرش را در این مواقع دلداری میداد، تا با دلگرمی و استقامت بیشتر، برنامه خویش را تعقیب کند، در این آیه نیز میفرماید: «ما میدانیم که سخنان آنها تو را محزون و اندوهگین میکند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی یَقُولُونَ).
«ولی بدان که آنها تو را تکذیب نمیکنند و در حقیقت آیات ما را انکار میکنند و بنابراین طرف آنها در حقیقت ما هستیم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).
و نظیر این سخن در گفتگوهای رایج میان ما نیز دیده میشود که گاهی شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نمایندهاش به او میگوید: غمگین مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشکلی ایجاد شود برای من است نه برای تو، و به این وسیله مایه تسلّی خاطر او را فراهم میسازد.
(آیه 34)- در این آیه، برای تکمیل این دلداری، به وضع انبیای پیشین اشاره کرده میگوید: این موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پیش از تو نیز تکذیب شدند» (وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). «اما آنها در برابر تکذیبها و آزارها استقامت ورزیدند تا نصرت و یاری ما به سراغشان آمد و سر انجام پیروز شدند» (فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و این یک سنت الهی است که هیچ چیز نمیتواند آن را دگرگون کند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ).
بنابراین، تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 589
امدادهای الهی و الطاف بیکران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پیروز خواهی شد «و اخباری که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شداید استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنی برای تو است» (وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ).
در حقیقت آیه فوق به یک اصل کلی اشاره میکند و آن این که همیشه رهبران صالح اجتماع که برای هدایت تودههای مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهای سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا میخاستند با مخالفت سرسختانه جمعی سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر میافتاد، رو برو میشدند. اما شک نیست که شرط اساسی این پیروزی بردباری و مقاومت و استقامت است.
(آیه 35)- مردگان زندهنما! این آیه و آیه بعد دنباله دلداری و تسلی دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.
از آنجا که فکر و روح پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از گمراهی و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه داشت با هر وسیلهای که شده آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند میفرماید: «اگر اعراض و رو گردانی زیاد آنها بر تو سخت و سنگین است چنانچه بتوانی اعماق زمین را بشکافی و در آن نقبی بزنی و جستجو کنی و یا نردبانی به آسمان بگذاری و اطراف آسمانها را نیز جستجو کنی و آیه و نشانه دیگری برای آنها بیاوری چنین کن» ولی بدان آنان به قدری لجوجند که باز ایمان نخواهند آورد (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بآیَةٍ).
خداوند با این جمله به پیامبر خود میفهماند که هیچ گونه نقصی در تعلیمات و دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، بلکه نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفتهاند حق را نپذیرند. لذا هیچ گونه کوششی اثر نمیبخشد، نگران مباش! ولی برای این که کسی توهم نکند که خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله میفرماید: «اگر خدا بخواهد میتواند همه آنها را بر هدایت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 590
مجتمع کند» یعنی وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی).
ولی روشن است که این چنین ایمان اجباری بیهوده است، آفرینش بشر برای تکامل بر اساس اختیار و آزادی اراده میباشد، تنها در صورت آزادی اراده است که ارزش «مؤمن» از «کافر» و «نیکان» از «بدان» شناخته میشود.
سپس میگوید: «اینها را برای این گفتیم که تو از جاهلان نباشی» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ).
یعنی: بیتابی مکن و صبر و استقامت را از دست مده و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن و بدان راه همین است که تو میپیمایی.
شک نیست که پیامبر از این حقایق باخبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآوری و دلداری برای پیامبرش بازگو میکند.
(آیه 36)- در این آیه برای تکمیل این موضوع و دلداری بیشتر به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میگوید: «تنها کسانی که گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت میکنند و میپذیرند» (إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ). «و اما آنها که عملا در صف مردگانند ایمان نمیآورند، تا زمانی که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزند و به سوی او بازگشت کنند» (وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).
آن روز است که با مشاهده صحنههای رستاخیز ایمان میآورند، ولی ایمانشان هم سودی ندارد.
(آیه 37)- در این آیه یکی از بهانه جوییهای مشرکان مطرح شده است، بطوری که در بعضی از روایات آمده جمعی از رؤسای قریش هنگامی که از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفتند: اینها فایده ندارد اگر راست میگویی معجزاتی همانند عصای موسی، و ناقه صالح، برای ما بیاور.
قرآن در این باره میگوید: «آنها گفتند: چرا آیه و معجزهای از طرف پروردگار بر این پیامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
روشن است که آنها این پیشنهاد را از روی حقیقتجویی نمیگفتند، زیرا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 591
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به اندازه کافی برای آنها معجزه آورده بود.
لذا قرآن در پاسخ آنها میگوید: «به آنها بگو: خداوند قادر است آیه و معجزهای (که شما پیشنهاد میکنید) بر پیامبر خود نازل کند» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً).
ولی این کار یک اشکال دارد که غالب شما از آن بیخبرید و آن این که اگر به این گونه تقاضاها که از سر لجاجت میکنید ترتیب اثر داده شود سپس ایمان نیاورید همگی گرفتار مجازات الهی شده، نابود خواهید گشت، زیرا این نهایت بیحرمتی نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آیات و معجزات اوست، لذا در پایان آیه میفرماید «ولی اکثر آنها نمیدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 38)- این آیه به دنبال آیات گذشته که در باره مشرکان بحث میکرد و آنها را به سرنوشتی که در قیامت دارند متوجه میساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومی تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، نخست میگوید: «هیچ جنبندهای در زمین، و هیچ پرندهای که با دو بال خود پرواز میکند نیست مگر این که امتهایی همانند شما هستند» (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ).
و به این ترتیب هر یک از انواع حیوانات و پرندگان برای خود امتی هستند همانند انسانها یعنی: آنها نیز در عالم خود دارای علم و شعور و ادراک هستند، خدا را میشناسند و به اندازه توانایی خود او را تسبیح و تقدیس میگویند، اگر چه فکر آنها در سطحی پایینتر از فکر و فهم انسانهاست.
سپس در جمله بعد میگوید: «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم» (ما فَرَّطْنا فِی الْکِتاب مِنْ شَیْءٍ).
و در پایان آیه میگوید «تمام آنها به سوی خدا در رستاخیز جمع میشوند» (ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ).
روی این جهت آیه به مشرکان اخطار میکند خداوندی که تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهای آنها را تأمین کرده، و مراقب تمام افعال آنهاست برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 592
و برای همه رستاخیزی قرار داده، چگونه ممکن است برای شما حشر و رستاخیزی قرار ندهد و به گفته بعضی از مشرکان چیزی جز زندگی دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد.
آیا رستاخیز برای حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسأله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است، طرفداران این عقیده میگویند: زندگی بسیاری از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفتانگیزی است که روشنگر سطح عالی فهم و شعور آنهاست، کیست که در باره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانی نشنیده باشد. و مسلم است آنها را به آسانی نمیتوان ناشی از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولا سر چشمه کارهای یکنواخت و مستمر است، اما اعمالی که در شرایط خاصی که قابل پیشبینی نبوده به عنوان عکس العمل انجام میگردد، به فهم و شعور شبیهتر است تا به غریزه.
مثلا گوسفندی که در عمر خود گرگ را ندیده برای نخستین بار که آن را میبیند به خوبی خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند برای دفاع از خود و نجات از خطر متوسل میشود.
از همه اینها گذشته، در آیات متعددی از قرآن، مطالبی دیده میشود که دلیل قابل ملاحظهای برای فهم و شعور بعضی از حیوانات محسوب میشود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهای هیجان انگیز برای سلیمان شاهد این مدعاست.
در روایات اسلامی نیز احادیث متعددی در زمینه رستاخیز حیوانات دیده میشود، از جمله: از أبو ذر نقل شده که میگوید: ما خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بودیم که در پیش روی ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود، میدانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود ولی خدا میداند چرا؟ و به زودی در میان آنها داوری خواهد کرد.
(آیه 39)- کر و لالها! بار دیگر قرآن به بحث از منکران لجوج میپردازد، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 593
میگوید: «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال هستند، و در ظلمت و تاریکی قرار گرفتهاند» (وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ).
نه گوش شنوایی دارند که حقایق را بشنوند، و نه زبان حقگویی که اگر حقیقتی را درک کردند برای دیگران بازگو کنند.
و به دنبال آن میفرماید: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار میدهد» (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
گاهی اعمال فوق العاده زشتی از انسان سر میزند که بر اثر تاریکی وحشتناکی روح او را احاطه خواهد کرد، چشمان حقیقت بین از او گرفته میشود، و گوش او صدای حق را نمیشنود، و زبان او از گفتن حق باز میماند.
اما به عکس گاهی چنان کارهای نیک فراوان از او سر میزند که یک دنیا نور و روشنایی به روح او میپاشد، دید و درک او وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حق، گویاتر میشود، این است معنی هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت داده میشود.
(آیه 40)- توحید فطری! بار دیگر روی سخن را به مشرکان کرده و از راه دیگری برای توحید و یگانهپرستی، در برابر آنها، استدلال میکند، به این طریق که لحظات فوق العاده سخت و دردناک زندگی را به خاطر آنها میآورد، و از وجدان آنها استمداد میکند که در این گونه لحظات که همه چیز را به دست فراموشی میسپارند آیا پناهگاهی جز «خدا» برای خودشان فکر میکنند! «ای پیامبر! به آنها بگو: اگر عذاب دردناک خداوند به سراغ شما بیاید و یا قیامت با آن همه هول و هیجان و حوادث وحشتناک برپا شود، راست بگویید آیا غیر خدا را برای برطرف ساختن شداید خود میخوانید»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادقِینَ).
روح معنی این آیه نه تنها برای مشرکان، بلکه برای همه کس به هنگام بروز شداید و حوادث سخت، قابل درک است، ممکن است در حال عادی و در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 594
حوادث کوچک انسان به غیر خدا متوسل گردد، اما هنگامی که حادثه فوق العاده شدید باشد انسان همه چیز را فراموش میکند ولی در همین حال در اعماق دل خود یک نوع امیدواری به نجات که از منبع قدرت مرموز و نامشخصی سر چشمه میگیرد احساس میکند این همان توجه به خدا و حقیقت توحید است.
(آیه 41)- در این آیه میفرماید: «بلکه تنها او را میخوانید، او هم اگر بخواهد مشکل شما را برطرف میکند، و شریکهایی که برای خدا درست کرده بودید همه را فراموش میکنید» (بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ).
(آیه 42)- سر انجام زندگی اندرز ناپذیران! قرآن همچنان گفتگو با گمراهان و مشرکان را ادامه میدهد و از راه دیگری برای بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب میکند، یعنی دست آنها را گرفته و به قرون و زمانهای گذشته میبرد.
نخست میگوید: «ما پیامبرانی به سوی امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیداری و تربیت با مشکلات و حوادث سخت، با فقر و خشکسالی و قحطی با بیماری و درد و رنج و بأساء و ضرّاء «1» مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوی خدا بازگردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).
(آیه 43)- در این آیه میگوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوی خدا بازنگشتند» (فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).
در حقیقت علت عدم بیداری آنها دو چیز بود، نخست این که «بر اثر زیادی گناه و لجاجت در شرک، قلبهای آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).
__________________________________________________
(1) «بأساء» در اصل به معنی شدت و رنج است و به معنی جنگ نیز به کار میرود، همچنین در قحطی و خشکسالی و فقر و مانند اینها، ولی «ضرّاء» به معنی ناراحتی روحی است مانند غم و اندوه و جهل و نادانی و یا ناراحتیهایی که از بیماری و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا میشود.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 595
دیگر این که «شیطان (با استفاده از روح هوی پرستی آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتی را انجام میدادند زیبا و هر کار خلافی را صواب میپنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 44)- در این آیه اضافه میکند: هنگامی که سختگیریها و گوشمالیها در آنها مؤثر نیفتاد از راه لطف و محبت وارد شدیم «و به هنگامی که درسهای نخست را فراموش کردند، درس دوم را برای آنها آغاز کردیم و درهای انواع نعمتها را بر آنها گشودیم» شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمتها توجه کنند، و راه راست را بازیابند» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ).
ولی این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت هم ابراز محبتی برای بیداری بود و هم مقدمهای برای عذاب دردناک در صورتی که بیدار نشوند.
لذا میگوید «آنقدر به آنها نعمت دادیم تا کاملا خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهای امید به روی آنها بسته شد» (حَتَّی إِذا فَرِحُوا بما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).
(آیه 45)- «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شد، و نسل دیگری از آنها به پا نخاست» (فَقُطِعَ دابرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا).
و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهی نکرده، در پایان آیه میفرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندی است که پروردگار و مربی همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این جمله نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلی که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدری اهمیت دارد که جای شکر و سپاس است.
در حدیثی از امام صادق علیه السّلام میخوانیم: «هر کس بقای ستمگران را دوست دارد، مفهومش این است که دوست میدارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازهای مهم است که) خداوند تبارک و تعالی در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش کرده است و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 596
(آیه 46)- بخشنده نعمتها را بشناسید! روی سخن همچنان با مشرکان است، نخست میگوید: «اگر خداوند نعمتهای گرانبهایش را همچون گوش و چشم از شما بگیرد، و بر دلهایتان مهر بگذارد بطوری که نتوانید میان خوب و بد و حق و باطل تمیز دهید چه کسی جز خدا میتواند این نعمتها را به شما بازگرداند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بهِ).
در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزی دهنده خداست، و بتها را به عنوان شفیعان در پیشگاه خدا میپرستیدند.
سپس میگوید: «ببین چگونه آیات و دلایل را به گونههای مختلف برای آنها شرح میدهیم، ولی باز آنها از حق روی برمیگردانند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدفُونَ).
(آیه 47)- در این آیه به دنبال ذکر این سه نعمت بزرگ الهی (چشم و گوش و فهم) که سر چشمه تمام نعمتهای دنیا و آخرت است اشاره به امکان سلب همه نعمتها بطور کلی کرده، میگوید: «به آنها بگو: اگر عذاب خداوند ناگهانی و بدون مقدمه، و یا آشکارا و با مقدمه، به سراغ شما بیاید آیا جز ستمکاران نابود میشوند»! (قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ).
منظور این است تنها کسی که قادر به انواع مجازات و گرفتن نعمتهاست خداست، و بتها هیچ نقشی در این میان ندارند.
بنابراین، دلیلی ندارد که به آنها پناه ببرید.
(آیه 48)- در این آیه به وضع پیامبران الهی اشاره کرده، میگوید: «نه تنها بتهای بیجان کاری از آنها ساخته نیست، انبیای بزرگ و رهبران الهی نیز کاری جز ابلاغ رسالت، و بشارت و انذار، و تشویق و تهدید ندارند، و هر نعمتی هست به فرمان خدا و از ناحیه اوست و آنها هم هر چه بخواهند از او میخواهند» (وَ ما نُرْسلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذرِینَ).
سپس میگوید: «راه نجات منحصر در دو چیز است آنها که ایمان بیاورند و خویشتن را اصلاح کنند (و عمل صالح انجام دهند) نه ترسی از مجازاتهای الهی برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 597
دارند، و نه غم و اندوهی از اعمال گذشته خود» (فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
(آیه 49)- «و در مقابل، کسانی که آیات ما را تکذیب کنند، در برابر این فسق و نافرمانی گرفتار مجازات الهی خواهند شد» (وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بما کانُوا یَفْسُقُونَ).
(آیه 50)- آگاهی از غیب! این آیه دنباله پاسخگویی به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است و به سه قسمت از ایرادهای آنها در جملههای کوتاه پاسخ داده شده است:
نخست این که آنها به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیشنهاد معجزات عجیب و غریبی میکردند، و هر یک به میل خود پیشنهادی داشتند، حتی به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز قانع نبودند گاهی خانههایی از طلا، و گاهی نزول فرشتگان، و زمانی تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکّه به یک باغستان پر آب و میوه! گویا آنها با این تقاضاهای عجیب و غریب یک نوع مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله انتظار داشتند.
لذا خداوند در پاسخ این افراد، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد «بگو: من هرگز ادعا نمیکنم که خزائن الهی به دست من است» (قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ).
«خزائن» جمع «خزینه» به معنی منبع و مرکز هر چیزی است و به این ترتیب خزائن اللّه، منبع همه چیز را دربرمیگیرد که از ذات بیانتهای او که سر چشمه جمیع کمالات و قدرتهاست، میباشد.
سپس در برابر افرادی که انتظار داشتند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتی به آنها بگوید در آینده چه حوادثی مربوط به زندگی آنها روی میدهد، تا برای دفع ضرر و جلب منفعت بپا خیزند، میگوید: «من هرگز ادعا نمیکنم که از همه امور پنهانی و اسرار غیب آگاهم» (وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ).
و در جمله سوم به پاسخ ایراد کسانی که انتظار داشتند خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرشته برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 598
باشد، و یا فرشتهای همراه او باشد، و هیچ گونه عوارض بشری از خوردن غذا و راه رفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود، میگوید: «و من هرگز ادعا نمیکنم فرشتهام» (وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ).
بلکه «من تنها از دستورات و تعلیماتی پیروی میکنم که از طریق وحی از ناحیه پروردگار به من میرسد» (إِنْ أَتَّبعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ).
و در پایان آیه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داده میشود که: «بگو: آیا افراد نابینا و بینا همانندند؟ و آنها که چشم و اندیشه و عقلشان بسته است با کسانی که حقایق را به خوبی میبینند و درک میکنند برابرند؟ آیا فکر نمیکنید» (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ).
(آیه 51)- در پایان آیه قبل فرمود که نابینا و بینا یکسان نیستند، و به دنبال آن در این آیه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد «به وسیله قرآن کسانی را انذار و بیدار کن که از روز رستاخیز بیم دارند» (وَ أَنْذرْ بهِ الَّذینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ).
یعنی کسانی که تا این اندازه چشم قلب آنها گشوده است که احتمال میدهند حساب و کتابی در کار باشد، در پرتو این احتمال، و ترس از مسؤولیت، آمادگی برای پذیرش حق یافتهاند.
سپس میگوید: این گونه افراد بیدار دل از آن روز میترسند که «جز خدا پناهگاه و شفاعت کنندهای وجود ندارد» (لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
آری! این گونه افراد را انذار کن و دعوت به سوی حق بنما «زیرا امید تقوا و پرهیزکاری در باره آنها هست» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
(آیه 52)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و آیه بعد نقل شده: جمعی از قریش از کنار مجلس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گذشتند در حالی که «صهیب» و «عمّار»، «بلال» و «خباب» و امثال آنها از مسلمانان کمبضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بودند.
آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند.
گفتند: ای محمد! آیا به همین افراد از جمعیت قناعت کردهای؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 599
آنها را از اطراف خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروی کنیم.
آیه نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.
بعضی از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» حدیثی شبیه به این شأن نزول نقل کرده و سپس اضافه میکند: «عمر بن خطاب» در آنجا حاضر بود، و به پیامبر پیشنهاد کرد چه مانعی دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ما ببینیم اینها چه میکنند.
آیات فوق پیشنهاد او را نیز رد کرد.
تفسیر:
مبارزه با فکر طبقاتی- در این آیه به یکی دیگر از بهانهجوییهای مشرکان اشاره شده و آن این که آنها انتظار داشتند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله امتیازاتی برای ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل شود، بیخبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بیاساس پایان دهد، لذا آنها روی این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفی میکند، نخست میگوید: «کسانی را که صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، هرگز از خود دور مکن» (وَ لا تَطْرُد الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بالْغَداةِ وَ الْعَشیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ).
در حقیقت آنها روی یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها میدانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آیین و دعوتی بخواهد زندگی طبقاتی را بر هم زند، و این امتیاز را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.
در جمله بعد میفرماید: «دلیلی ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازی، برای این که نه حساب آنها بر توست و نه حساب تو بر آنها» (ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ).
«با این حال اگر آنها را از خود برانی از ستمگران خواهی بود» (فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ).
قرآن پاسخ میدهد به فرض این که آنها چنین بوده باشند، ولی حسابشان با خداست، همین اندازه که ایمان آوردهاند و در صف مسلمین قرار گرفتهاند، به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 600
هیچ قیمتی نباید رانده شود، و به این ترتیب جلو بهانهجوییهای اشراف قریش را میگیرد.
یک امتیاز بزرگ اسلام-
میدانیم در مسیحیت کنونی دایره اختیارات رؤسای مذهبی به طرز مضحکی توسعه یافته تا آنجا که آنها برای خود حق بخشیدن گناه قائل هستند، و به همین جهت میتوانند کسانی را با کوچکترین چیزی طرد و تکفیر کنند، و یا بپذیرند.
قرآن در آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور میشود که نه تنها علمای مذهبی، بلکه شخص پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز حق طرد کسی را که اظهار ایمان میکند، و کاری که موجب خروج از اسلام بشود، انجام نداده، ندارد. آمرزش گناه و حساب و کتاب بندگان تنها به دست خداست، و هیچ کس جز او حق دخالت در چنین کاری ندارد.
(آیه 53)- در این آیه به ثروتمندان بیایمان هشدار میدهد که این جریانات آزمایشهایی است برای آنها، و اگر از کوره این آزمایشها نادرست بیرون آیند، باید عواقب دردناک آن را تحمل کنند، میگوید: «این چنین، بعضی از آنها را با بعض دیگر آزمودیم» (وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ ببَعْضٍ).
«فتنه» در اینجا به معنی آزمایش است.
سپس اضافه میکند: کار این توانگران به جایی میرسد که با نگاه تحقیرآمیز به مؤمنان راستین نگریسته و میگویند: «آیا اینها هستند که خداوند از میان ما برگزیده، و نعمت ایمان و اسلام را به آنها ارزانی داشته است» آیا اینها قابل چنین حرفهایی هستند! (لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا).
و بعد به آنها پاسخ میگوید که این افراد با ایمان مردمی هستند که شکر نعمت علم و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار بستهاند، و هم چنین شکر نعمت دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را به جا آورده و از او پذیرا شدهاند. چه نعمتی از آن بزرگتر و چه شکری از آن بالاتر و به خاطر همین، خداوند ایمان را در قلوب آنها راسخ گردانیده است «آیا خداوند شاکران را بهتر نمیشناسد»! (أَ لَیْسَ اللَّهُ بأَعْلَمَ بالشَّاکِرِینَ).
(آیه 54)- این آیه به صورت یک قانون کلی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 601
تمام افراد با ایمان را هر چند گناهکار باشند، نه تنها طرد نکند، بلکه به خوبی بپذیرد، چنین میگوید: «هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان آوردهاند به سراغ تو بیایند، به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ).
این سلام ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بوده باشد، و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و در هر حال دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستی با آنهاست.
در جمله دوم اضافه میکند، که «پروردگار شما رحمت را بر خود فرض کرده است» (کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسهِ الرَّحْمَةَ).
و در جمله سوم که در حقیقت توضیح و تفسیر رحمت الهی است، با تعبیری محبت آمیز چنین میگوید: «هر کس از شما کاری از روی جهالت انجام دهد، سپس توبه کند و اصلاح و جبران نماید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
منظور از «جهالت» در این گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است و مسلما چنین کسی در برابر گناه خود مسؤول است.
(آیه 55)- در این آیه برای تأکید مطلب میفرماید: «ما آیات و نشانهها و دستورات خود را این چنین روشن و مشخص میکنیم، تا هم راه حقجویان و مطیعان آشکار گردد و هم راه گنهکاران لجوج و دشمنان حق» (وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمِینَ).
منظور از «مجرم» همان گناهکاران لجوج و سرسختی است که با هیچ وسیله تسلیم حق نمیشوند.
یعنی بعد از این دعوت عمومی و همگانی به سوی حق، حتی دعوت از گناهکارانی که از کار خود پشیمانند، راه و رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملا شناخته خواهد شد.
(آیه 56)- اصرار بیجا! در این آیه و دو آیه بعد همچنان روی سخن به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 602
مشرکان و بتپرستان لجوج است- همانطور که بیشتر آیات این سوره نیز همین بحث را دنبال میکند- لحن این آیات چنان است که گویا آنها از پیامبر دعوت کرده بودند به آئینشان گرایش پیدا کند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مأمور میشود که به آنها «بگو: من از پرستش کسانی که غیر از خدا میخوانید نهی شدهام» (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس میفرماید: «بگو: ای پیامبر! من پیروی از هوی و هوسهای شما نمیکنم» (قُلْ لا أَتَّبعُ أَهْواءَکُمْ). و این پاسخ روشنی به پیشنهاد بیاساس آنهاست و آن این که بتپرستی هیچ دلیل منطقی ندارد.
و در آخرین جمله برای تأکید بیشتر میگوید: «اگر من چنین کاری را کنم مسلما گمراه شدهام و از هدایت یافتگان نخواهم بود» (قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ).
(آیه 57)- در این آیه پاسخ دیگری به آنها میدهد و آن این که «من بیّنه و دلیل روشنی از طرف پروردگارم دارم اگر چه شما آن را نپذیرفته و تکذیب کردهاید» (قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بهِ).
خلاصه در این آیه نیز پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مأمور است روی این نکته تکیه کند که مدرک من در مسأله خداپرستی و مبارزه با بت کاملا روشن و آشکار میباشد و انکار و تکذیب شما چیزی از اهمیت آن نمیکاهد.
سپس به یکی از بهانه جوییهای آنها اشاره میکند و آن این که آنها میگفتند اگر تو بر حق هستی کیفرهایی که ما را به آن تهدید میکنی زودتر بیاور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در پاسخ آنها میفرماید: «آنچه را شما در باره آن عجله دارید به دست من نیست» (ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بهِ).
«تمام کارها و فرمانها همه به دست خداست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ).
یعنی: هر گونه فرمان در عالم آفرینش و تکوین و در عالم احکام دینی و تشریع به دست خداست، همچنین هر منصبی اعم از رهبری الهی و قضاوت و حکمیت به کسی سپرده شده است آن هم از ناحیه پروردگار است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 603
و بعد به عنوان تأکید میگوید: «اوست که حق را از باطل جدا میکند و او بهترین جداکنندگان حق از باطل است» (یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ).
زیرا کسی که علمش از همه بیشتر و قدرت کافی برای اعمال علم و دانش خود نیز داشته باشد او بهترین جداکنندگان حق از باطل است.
(آیه 58)- در این آیه به پیامبر دستور میدهد که در برابر مطالبه عذاب و کیفر از ناحیه این جمعیت لجوج و نادان به آنها «بگو: اگر آنچه را که شما با عجله از من میطلبید در قبضه قدرت من بود و من به درخواست شما ترتیب اثر میدادم کار من با شما پایان گرفته بود» (قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
اما برای این که تصور نکنند مجازات آنها به دست فراموشی سپرده شده در پایان میگوید: «خداوند از همه کس بهتر ستمکاران و ظالمان را میشناسد و به موقع آنها را کیفر خواهد داد» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بالظَّالِمِینَ).
(آیه 59)- اسرار غیب! در آیات گذشته سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، از این به بعد آنچه در آیات قبل اجمالا بیان شد، مشروحا توضیح داده میشود، نخست به موضوع علم خدا پرداخته، میگوید: «کلیدهای غیب (یا خزانههای غیب) همه در نزد خداست، و جز او کسی آنها را نمیداند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْب لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ).
سپس برای توضیح و تأکید بیشتر میگوید: «آنچه در برّ و بحر است خدا میداند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«برّ» به معنی مکان وسیع است، و معمولا به خشکیها گفته میشود، و «بحر» نیز در اصل به معنی محل وسیعی است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولا به دریاها و گاهی به نهرهای عظیم نیز گفته میشود.
در هر حال آگاهی خدا از آنچه در خشکیها و دریاهاست، به معنی احاطه علم او بر همه چیز است.
یعنی، او از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 604
از شماره واقعی سلولهای بدن هر انسان و گلبولهای خونها. از حرکات مرموز تمام الکترونها در دل اتمها. و بالاخره از تمام اندیشههایی که از لابلای پردههای مغز ما میگذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ میکند ....
آری! از همه اینها بطور یکسان باخبر است.
باز در جمله بعد برای تأکید احاطه علمی خداوند، اشاره بخصوص در این مورد کرده و میفرماید: «هیچ برگی از درختی جدا نمیشود، مگر این که آن را میداند» (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها).
یعنی، تعداد این برگها و لحظه جدا شدنشان از شاخهها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روی زمین، همه اینها در پیشگاه علم او روشن است. «و هم چنین هیچ دانهای در مخفیگاه زمین قرار نمیگیرد» مگر این که تمام خصوصیات آن را میداند (وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ).
در حقیقت دست روی دو نقطه حساس گذارده شده است، که برای هیچ انسانی هر چند میلیونها سال از عمر او بگذرد، و دستگاههای صنعتی تکامل حیرت انگیز پیدا کند، احاطه بر آن ممکن نیست.
چه کسی میداند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر کره زمین چه بذرهایی را از گیاهان جدا کرده و به چه نقطهای میپاشد، کدام مغز الکترونیکی میتواند، تعداد برگهایی که در یک روز از شاخه درختان جنگلها جدا میشود حساب کند؟! نگاه به منظره یک جنگل مخصوصا در فصل پاییز، و منظره بدیعی که سقوط پیدرپی برگها پیدا میکند، به خوبی این حقیقت را ثابت میکند، که این گونه علوم هیچ گاه ممکن نیست در دسترس انسان قرار گیرد.
در واقع سقوط برگها لحظه مرگ آنهاست، و سقوط دانهها در مخفیگاه زمین گامهای نخستین حیات و زندگی آنهاست، اوست که از نظام این مرگ و زندگی باخبر است.
بیان این موضوع یک اثر «فلسفی» دارد و یک اثر «تربیتی»، اما اثر فلسفی آن این است که پندار کسانی را که علم خدا را منحصر به کلیات میدانند، و معتقدند که زیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 605
خدا از جزئیات این جهان آگاهی ندارد، نفی میکند، و صریحا میگوید که خدا از همه کلیات و جزئیات آگاهی کامل دارد.
و اما اثر تربیتی آن روشن است، زیرا ایمان به این علم وسیع پهناور به انسان میگوید تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نیات و افکار تو، همگی برای ذات پاک او آشکار است با چنین ایمانی چگونه ممکن است انسان مراقب حال خویش نباشد و اعمال و گفتار و نیّات خود را کنترل نکند.
و در پایان آیه میفرماید: «هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتاب مبین (و در مقام علم پروردگار) ثبت است» (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبینٍ).
(آیه 60)- در این آیه بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلی است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص میسازد، تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتی لازم را بگیرند.
نخست میگوید «او کسی است که روح شما را در شب قبض میکند، و از آنچه در روز انجام میدهید و به دست میآورید آگاه است» (وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ باللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بالنَّهارِ).
سپس میگوید: این نظام خواب و بیداری تکرار میشود، شب میخوابید «و روز شما را بیدار میکند و این وضع هم چنان ادامه دارد تا پایان زندگی شما فرا رسد» (ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی).
سر انجام نتیجه نهایی بحث را چنین بیان میکند: «سپس بازگشت همه به سوی خداست و شما را از آنچه انجام دادهاید آگاه میسازد» (ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 61)- در این آیه باز برای توضیح بیشتر روی احاطه علمی خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهداری دقیق حساب آنها برای روز رستاخیز چنین میگوید: «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و حافظان و مراقبانی بر شما میفرستد که حساب اعمالتان را دقیقا نگاهداری کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادهِ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 606
وَ یُرْسلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً)
.
سپس میفرماید: «نگاهداری این حساب تا لحظه پایان زندگی و فرا رسیدن مرگ ادامه دارد» (حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ). «و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند روح او را میگیرند» (تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).
و در پایان اضافه میکند که «این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهی و قصور و تفریط ندارند، نه لحظهای گرفتن روح را مقدم میدارند، و نه لحظهای مؤخر» (وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ).
(آیه 62)- در این آیه اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، میگوید: «افراد بشر پس از طی دوران خود با این پروندههای تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت است، در روز رستاخیز به سوی پروردگاری که مولای حقیقی آنهاست باز میگردند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ). و در آن دادگاه، «دادرسی و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خداست» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).
و با آن همه اعمال و پروندههایی که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغای خود داشتهاند «به سرعت به تمام حسابهای آنها رسیدگی میکند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسبینَ).
تا آنجا که در بعضی از روایات وارد شده، انّه سبحانه یحاسب جمیع عباده علی مقدار حلب شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهی به اندازه دوشیدن یک گوسفند، رسیدگی میکند»!
(آیه 63)- نوری که در تاریکی میدرخشد! بار دیگر قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان میبرد و در آن مخفیگاه اسرار آمیز نور توحید و یکتا پرستی را به آنها نشان میدهد و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد به آنها «بگو: چه کسی شما را از تاریکیهای برّ و بحر رهایی میبخشد»! (قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
ظلمت و تاریکی گاهی جنبه حسی دارد و گاهی جنبه معنوی: ظلمت حسی آن است که نور بکلی قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایی را نبیند یا به زحمت ببیند، و ظلمت معنوی همان مشکلات، گرفتاریها و پریشانیها و آلودگیهایی برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 607
است که عاقبت آنها تاریک و ناپیداست.
اگر این تاریکی با حوادث وحشتناکی آمیخته شود و مثلا انسان در یک سفر دریایی «شب تاریک و بیم موج و گردابی حائل» محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتی است که به هنگام روز پدید میآید. در چنین لحظاتی است که انسان همه چیز را به دست فراموشی میسپارد و جز خودش و نور تابناکی که در اعماق جانش میدرخشد و او را بسوی مبدئی میخواند که تنها اوست که میتواند چنان مشکلاتی را حل کند، از یاد میبرد.
این گونه حالات دریچههایی هستند به جهان توحید و خداشناسی.
لذا در جمله بعد میگوید: «در چنین حالی شما از لطف بیپایان او استمداد میکنید گاهی آشکارا و با تضرّع و خضوع و گاهی پنهانی و در درون دل و جان، او را میخوانید» (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً).
«و در چنین حالی فورا با آن مبدء بزرگ عهد و پیمان میبندید که اگر ما را از کام خطر برهاند بطور قطع، شکر نعمتهای او را انجام خواهیم داد، و جز به او دل نخواهیم بست» (لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ).
(آیه 64)- «ولی ای پیامبر به آنها بگو: خداوند شما را از این تاریکیها و از هر گونه غم و اندوه دیگر نجات میدهد (و بارها نجات داده است) ولی پس از رهایی باز همان راه شرک و کفر را میپویید» (قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ).
(آیه 65)- عذابهای رنگارنگ! در این آیه برای تکمیل طرق مختلف تربیتی، تکیه روی مسأله تهدید به عذاب و مجازات الهی شده، یعنی همانطور که خداوند ارحم الراحمین و پناه دهنده بیپناهان است همچنین در برابر طغیانگران و سرکشان، قهار و منتقم نیز میباشد.
در این آیه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داده شده است که مجرمان را به سه نوع مجازات تهدید کند: عذابهایی از طرف بالا و پایین و مجازات اختلاف کلمه و بروز جنگ و خونریزی، لذا میگوید: «بگو: خداوند قادر است که مجازاتی از طرف بالا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 608
یا از طرف پایین بر شما بفرستد» (قُلْ هُوَ الْقادرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ). «و یا این که شما را به صورت دستههای پراکنده به یکدیگر مخلوط کند و طعم جنگ و خونریزی را به بعضی به وسیله بعضی دیگر بچشاند» (أَوْ یَلْبسَکُمْ شیَعاً وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ).
مسأله اختلاف کلمه و پراکندگی در میان جمعیت به قدری خطرناک است که در ردیف عذابهای آسمانی و صاعقهها و زلزلهها قرار گرفته است، و راستی چنین است، بلکه گاهی ویرانیهای ناشی از اختلاف و پراکندگی به درجات بیشتر از ویرانیهای ناشی از صاعقهها و زلزلههاست، کرارا دیده شده است کشورهای آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودی مطلق کشیده شده است و این جمله هشداری است به همه مسلمانان جهان! و در پایان آیه اضافه میکند: «بنگر که چگونه نشانهها و دلایل مختلف را برای آنها بازگو میکنیم، شاید درک کنند و به سوی حق بازگردند» (انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ).
(آیه 66)- این آیه و آیه بعد در حقیقت تکمیل بحثی است که پیرامون دعوت به سوی خدا و معاد و حقایق اسلام و ترس از مجازات الهی در آیات پیشین گذشت.
نخست میگوید: «قوم و جمعیت تو یعنی قریش و مردم مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند در حالی که همه حق است» و دلایل گوناگونی از طریق عقل و فطرت و حس آنها را تأیید میکند (وَ کَذَّبَ بهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ).
بنابراین، تکذیب و انکار آنان از اهمیت این حقایق نمیکاهد، هر چند مخالفان و منکران زیاد باشند.
سپس دستور میدهد که «به آنها بگو: وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است، و من ضامن قبول شما نیستم» (قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بوَکِیلٍ).
منظور از «و کیل» کسی است که مسؤول هدایت عملی و ضامن دیگران بوده باشد.
(آیه 67)- در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنی به آنها هشدار میدهد، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 609
و به دقت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت میکند، و میگوید: «هر خبری که خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به شما داده سر انجام در این جهان یا جهان دیگر قرارگاهی دارد، و بالاخره در موعد مقرر انجام خواهد یافت، و به زودی باخبر خواهید شد» (لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه 68)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: چون این آیه نازل گردید و مسلمانان از مجالست با کفار و استهزاکنندگان آیات الهی نهی شدند جمعی از مسلمانان گفتند: اگر بخواهیم در همه جا به این دستور عمل کنیم باید هرگز به مسجد الحرام نرویم، طواف خانه خدا نکنیم (زیرا آنها در گوشه و کنار مسجد پراکندهاند و به سخنان باطل پیرامون آیات الهی مشغولند و در هر گوشهای از مسجد الحرام ما مختصر توقفی کنیم ممکن است سخنان آنها به گوش ما برسد) در این موقع آیه بعد (69) نازل شد و به مسلمانان دستور داد که در این گونه مواقع آنها را نصیحت کنند و تا آنجا که در قدرت دارند به ارشاد و راهنمایی آنها بپردازند.
تفسیر:
دوری از مجالس اهل باطل! از آنجا که بحثهای این سوره بیشتر ناظر به وضع مشرکان و بتپرستان است در این آیه و آیه بعد به یکی دیگر از مسائل مربوط به آنها اشاره میشود، نخست به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میگوید: «هنگامی که مخالفان لجوج و بیمنطق را مشاهده کنی که آیات خدا را استهزاء میکنند، از آنها روی بگردان تا از این کار صرف نظر کرده به سخنان دیگری بپردازند» (وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدیثٍ غَیْرِهِ).
سپس اضافه میکند این موضوع به اندازهای اهمیت دارد که «اگر شیطان تو را به فراموشی افکند و با این گونه اشخاص سهوا همنشین شدی به مجرد این که متوجه موضوع گشتی فورا از آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین» (وَ إِمَّا یُنْسیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
سؤال: مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلط گردد و باعث فراموشی او شود؟
در پاسخ این سؤال میتوان گفت که روی سخن در آیه گر چه به پیامبر است، برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 610
اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشکاری شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفار شرکت کردند به محض این که متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و نظیر این بحث در گفتگوهای روزانه ما در ادبیات زبانهای مختلف دیده میشود که انسان روی سخن را به کسی میکند اما هدفش این است که دیگران بشنوند.
(آیه 69)- در این آیه یک مورد استثناء کرده و میگوید: «اگر افراد با تقوا برای نهی از منکر در جلسات آنها شرکت کنند و به امید پرهیزکاری و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذکر سازند مانعی ندارد و گناهان آنها را بر چنین اشخاصی نخواهند نوشت، زیرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظیفه بوده است» (وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
باید توجه داشت تنها کسانی میتوانند از این استثناء استفاده کنند که طبق تعبیر آیه دارای مقام تقوا و پرهیزکاری باشند و نه تنها تحت تأثیر آنها واقع نشوند، بلکه بتوانند آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند.
(آیه 70)- آنها که دین حق را به بازی گرفتهاند! این آیه در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل میکند و به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد «از کسانی که دین و آیین خود را به شوخی گرفتهاند و یک مشت بازی و سرگرمی را به حساب دین میگذارند و زندگی دنیا و امکانات مادی آنها را مغرور ساخته، اعراض کن و آنها را به حال خود واگذار» (وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که آیین آنها از نظر محتوا پوچ و واهی است و نام دین را بر یک مشت اعمالی که به کارهای کودکان و سرگرمیهای بزرگسالان شبیهتر است گذاردهاند، این چنین افراد قابل بحث و گفتگو نیستند و لذا دستور میدهد از آنها روی بگردان و به آنها و مذهب توخالیشان اعتنا مکن.
سپس به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که «به آنها در برابر این اعمال هشدار بده که روزی فرا میرسد که هر کس تسلیم اعمال خویش است و راهی برای فرار از چنگال آن ندارد» (وَ ذَکِّرْ بهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بما کَسَبَتْ). «و در آن روز جز خدا نه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 611
حامی و یاوری دارد و نه شفاعت کنندهای» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ).
کار آنها در آن روز به قدری سخت و دردناک است و چنان در زنجیر اعمال خود گرفتارند که «هر گونه غرامت و جریمه آن را (فرضا داشته باشند و) بپردازند که خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها). چرا که «آنها گرفتار اعمال خویش شدهاند» (أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسلُوا بما کَسَبُوا). نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان، زمان توبه است. به همین دلیل راه نجاتی برای آنها تصور نمیشود.
سپس به گوشهای از مجازاتهای دردناک آنها اشاره کرده، میگوید: «نوشابهای دارند از آب داغ و سوزان به همراه عذاب دردناک در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقیقت» (لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بما کانُوا یَکْفُرُونَ).
آنها از درون به وسیله آب سوزان میسوزند و از برون به وسیله آتش!
(آیه 71)- این آیه در برابر اصراری که مشرکان برای دعوت مسلمانان به کفر و بتپرستی داشتند به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که با یک دلیل دندانشکن به آنها پاسخ بده و «بگو: آیا شما میگویید ما چیزی را شریک خدا قرار دهیم که نه سودی به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوی او برویم و نه زیانی دارد که از زیان او بترسیم»؟! (قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا).
این جمله در حقیقت اشاره به آن است که معمولا کارهای انسان از یکی از دو سر چشمه ناشی میشود، یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضرر سپس به استدلال دیگری در برابر مشرکان دست میزند و میگوید: «اگر ما به سوی بتپرستی بازگردیم و پس از هدایت الهی در راه شرک گام نهیم به عقب بازگردانده شدهایم» این بر خلاف قانون تکامل است که قانون عمومی عالم حیات میباشد (وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ).
و بعد با یک مثال، مطلب را روشنتر میسازد و میگوید بازگشت از توحید به شرک «همانند آن است که کسی بر اثر وسوسههای شیطان (یا غولهای بیابانی، به پندار عرب جاهلیت که تصور میکردند در راهها کمین کردهاند و مسافران را به برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 612
بیراههها میکشانند!) راه مقصد را گم کرده و حیران و سرگردان در بیابان مانده است» (کَالَّذی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ).
«در حالی که یارانی دارد که او را به سوی هدایت و شاهراه دعوت میکنند و فریاد میزنند به سوی ما بیا» (لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا) ولی آنچنان حیران و سرگردان است که گویی سخنان آنان را نمیشنود و یا قادر بر تصمیم گرفتن نیست.
و در پایان آیه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که بگو: «هدایت، تنها هدایت خداست و ما مأموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم» (قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).
این جمله در حقیقت دلیل دیگری بر نفی مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسی باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربی جهان هستی است نه بتها که هیچ نقشی در ایجاد و اداره این جهان ندارند.
(آیه 72)- در این آیه دنباله دعوت الهی را چنین شرح میدهد که، گذشته از توحید به ما دستور داده شده: «نماز را بر پا دارید و از او بپرهیزید و اوست که به سوی او محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
(آیه 73)- این آیه در حقیقت دلیلی است بر مطالب آیه قبل و دلیلی است بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار، و پیروی از رهبری او، لذا نخست میگوید: «او خدایی است که آسمانها و زمین را به حق آفریده است» (وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بالْحَقِّ).
تنها چنین کسی که مبدء عالم هستی است، شایسته رهبری میباشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود، زیرا همه چیز را برای هدف صحیحی آفریده است.
سپس میفرماید: نه تنها مبدء عالم هستی اوست، بلکه رستاخیز و قیامت نیز به فرمان او صورت میگیرد «و آن روز که فرمان میدهد رستاخیز برپا شود فورا بر پا خواهد شد» (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 613
بعد اضافه میکند که «گفتار خداوند حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).
یعنی همانطور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و نتیجه و مصلحت بود، رستاخیز نیز همان گونه خواهد بود.
«و در آن روز که در صور دمیده میشود و قیامت بر پا میگردد، حکومت و مالکیت مخصوص ذات پاک اوست» (وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ).
درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستی از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولی از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد هدفها و انجام کارها مؤثر است گاهی این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الاسباب است غافل میکند، اما در آن روز که همه این اسباب از کار میافتد، مالکیت و حکومت او از هر زمان آشکارتر و روشنتر میگردد.
و در پایان آیه اشاره به سه صفت از صفات خدا کرده، میگوید: «خداوند از پنهان و آشکار باخبر است» (عالِمُ الْغَیْب وَ الشَّهادَةِ). «و کارهای او همه از روی حکمت میباشد، و از همه چیز آگاه است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبیرُ). یعنی، به مقتضای علم و آگاهیش اعمال بندگان را میداند و به مقتضای قدرت و حکمتش به هر کس جزای مناسب میدهد.
(آیه 74)- از آنجا که این سوره جنبه مبارزه با شرک و بتپرستی دارد، در اینجا به گوشهای از سرگذشت ابراهیم، قهرمان بتشکن اشاره کرده، میگوید:
ابراهیم پدر (عموی) خود را مورد سرزنش قرار داد و به او چنین «گفت: آیا این بتهای بیارزش و موجودات بیجان را خدایان خود انتخاب کردهای»؟! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً).
«بدون شک من، تو و جمعیت پیروان و هم مسلکان تو را در گمراهی آشکاری میبینم» (إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبینٍ).
چه گمراهی از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بیجان و بیشعوری را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلات خود را از برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 614
آنها بخواهد.
جمعی از مفسران سنّی، آزر را پدر واقعی ابراهیم میدانند، در حالی که تمام مفسران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضی او را پدر مادر و بسیاری او را عموی ابراهیم دانستهاند.
(آیه 75)- دلایل توحید در آسمانها! در تعقیب نکوهشی که ابراهیم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقی ابراهیم با گروههای مختلف بتپرستان اشاره میکند نخست میگوید: «همانطور که ابراهیم را از زیانهای بتپرستی آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم» (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و در پایان آیه میفرماید: «و هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد» (وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ).
شک نیست که ابراهیم یقین استدلالی و فطری به یگانگی خدا داشت، اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سر حد کمال رسید.
(آیه 76)- از این به بعد موضوع فوق را بطور مشروح بیان کرده و استدلال ابراهیم را از افول و غروب ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها روشن میسازد.
میگوید: «هنگامی که پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستارهای در برابر دیدگان او خودنمایی کرد، ابراهیم صدا زد این خدای من است! اما به هنگامی که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچ گاه غروب کنندگان را دوست نمیدارم» و آنها را شایسته عبودیت و ربوبیت نمیدانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ).
(آیه 77)- بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت، این بار قرص سیمگون ماه با فروغ و درخشش دلپذیر خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود «هنگامی که ابراهیم ماه را دید، صدا زد این است پروردگار من! اما سر انجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق فرو کشید، ابراهیم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من، مرا به سوی خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 615
خواهم گرفت» (فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ).
(آیه 78)- در این هنگام شب به پایان رسیده بود و پردههای تاریک خود را جمع کرده و از صحنه آسمان میگریخت، خورشید از افق مشرق سربرآورده و نور زیبا و لطیف خود را همچون یک پارچه زر بافت بر کوه و دشت و بیابان میگسترد، «همین که چشم حقیقتبین ابراهیم بر نور خیرهکننده آن افتاد صدا زد خدای من این است؟! این که از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشید (در دهان هیولای شب، ابراهیم آخرین سخن خویش را ادا کرد و) گفت: ای جمعیت، من از همه این معبودهای ساختگی که شریک خدا قرار دادهاید بیزارم» (فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
(آیه 79)- اکنون که فهمیدم در ماورای این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایی است قادر و حاکم بر نظام کائنات «من روی خود را به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفرید و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمیدهم، من موحد خالصم و از مشرکان نیستم» (إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
در این که چگونه ابراهیم موحد و یکتاپرست، به ستاره آسمان اشاره کرده و میگوید: «هذا ربّی» (این خدای من است) باید بگوییم ابراهیم (ع) این را به عنوان یک خبر قطعی نگفت، بلکه به عنوان یک فرض و احتمال برای تفکر و اندیشیدن، این سخن را بر زبان جاری کرد.
و یا مفهوم آن این است که «به اعتقاد شما این خدای من است».
(آیه 80)- قرآن در باره ادامه گفتگوی ابراهیم با قوم و جمعیت بتپرست میگوید: «قوم ابراهیم با او به گفتگو و محاجّه پرداختند» (وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ).
ابراهیم در پاسخ آنها گفت: «چرا در باره خداوند یگانه با من گفتگو و مخالفت میکنید، در حالی که خداوند مرا در پرتو دلایل منطقی و روشن به راه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 616
توحید هدایت کرده است»؟ (قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ) از این آیه به خوبی استفاده میشود که جمعیت بتپرست قوم ابراهیم تلاش و کوشش داشتند که به هر قیمتی که ممکن است او را از عقیده خود بازدارند.
لذا او را تهدید به کیفر و خشم خدایان و بتها کردند، و او را از مخالفت آنان بیم دادند، زیرا در دنباله آیه از زبان ابراهیم چنین میخوانیم: «من هرگز از بتهای شما نمیترسم زیرا آنها قدرتی ندارند که به کسی زیان برسانند مگر این که خدا چیزی را بخواهد» (وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً).
گویا ابراهیم با این جمله میخواهد یک پیشگیری احتمالی کند و بگوید اگر در گیرودار این مبارزهها فرضا حادثهای هم برای من پیش بیاید هیچ گونه ارتباطی به بتها ندارد، بلکه مربوط به خواست پروردگار است.
سپس میگوید: «علم و دانش پروردگار من آن چنان گسترده و وسیع است که همه چیز را دربرمیگیرد» (وَسعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً).
و سر انجام برای تحریک فکر و اندیشه، آنان را مخاطب ساخته میگوید: «آیا با این همه باز متذکر و بیدار نمیشوید»؟ (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
(آیه 81)- در این آیه منطق و استدلال دیگری را از ابراهیم بیان میکند که به جمعیت بتپرست میگوید: «چگونه ممکن است من از بتها بترسم و در برابر تهدیدهای شما وحشتی به خود راه دهم با این که هیچ گونه نشانهای از عقل و شعور و قدرت در این بتها نمیبینم، اما شما با این که به وجود خدا ایمان دارید و قدرت و علم او را میدانید، و هیچ گونه دستوری به شما در باره پرستش بتها نازل نکرده است، با این همه از خشم او نمیترسید من چگونه از خشم بتها بترسم»؟ (وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ باللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً).
اکنون انصاف بدهید کدام یک از این دو دسته (بتپرستان و خداپرستان) شایستهتر به ایمنی (از مجازات) هستند اگر میدانید»! (فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
در واقع منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلی بر اساس این واقعیت است برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 617
که شما مرا تهدید به خشم بتها میکنید در حالی که تأثیر وجودی آنها موهوم است، ولی از خشم خداوند بزرگ که من و شما هر دو او را پذیرفتهایم- و هیچ گونه دستوری از طرف او در باره پرستش بتها نرسیده- ترس و وحشتی ندارید.
(آیه 82)- در این آیه، پاسخی از زبان ابراهیم به سؤالی که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است و این یک شیوه جالب در استدلالات علمی است که گاهی شخص استدلال کننده سؤالی از طرف مقابل میکند و خودش بلافاصله به پاسخ آن میپردازد اشاره به این که مطلب به قدری روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند.
میگوید: «آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت برای آنهاست، و هدایت مخصوص آنان» (الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبسُوا إِیمانَهُمْ بظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
(آیه 83)- این آیه به تمام بحثهای گذشته که در زمینه توحید و مبارزه با شرک از ابراهیم نقل شد اشاره کرده، میگوید: «اینها دلایلی بود که ما به ابراهیم در برابر قوم و جمعیتش دادیم» (وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ).
سپس برای تکمیل این بحث میفرماید: «درجات هر کس را بخواهیم بلند میکنیم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).
اما برای این که اشتباهی پیش نیاید که گمان کنند خداوند در این ترفیع درجه تبعیضی قائل میشود میفرماید: «پروردگار تو، حکیم و عالم است» (إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
و درجاتی را که میدهد روی آگاهی به شایستگی آنها و موافق موازین حکمت است و تا کسی شایسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.
(آیه 84)- از این به بعد به قسمتی از مواهبی که خداوند به ابراهیم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لایق و برومند است که یکی از بزرگترین مواهب الهی محسوب میشود.
نخست میگوید: «ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب (فرزندان اسحاق) را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 618
بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
سپس برای این که افتخار این دو تنها در جنبه پیغمبرزادگی نبود، بلکه شخصا در پرتو فکر صحیح و عمل صالح نور هدایت را در قلب خود جای داده بودند، میگوید: «هر یک از آنها را هدایت کردیم» (کُلًّا هَدَیْنا).
و به دنبال آن برای این که تصور نشود، در دورانهای قبل از ابراهیم، پرچمدارانی برای توحید نبودند، و این موضوع از زمان او شروع شده اضافه میکند، «نوح را نیز پیش از آن هدایت و رهبری کردیم» (وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ).
در حقیقت با اشاره به موقعیت نوح که از اجداد ابراهیم است و موقعیت جمعی از پیامبران که از دودمان و فرزندان او هستند، موقعیت ممتاز ابراهیم را از نظر «وراثت و ریشه» و «ثمره» وجودی مشخص میسازد.
و در تعقیب آن نام جمع کثیری از پیامبران را که از دودمان ابراهیم بودند میبرد، نخست میگوید: «از دودمان ابراهیم، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ).
و در پایان آیه میفرماید: «این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزی الْمُحْسنِینَ). به این ترتیب روشن میکند که مقام و موقعیت آنان در پرتو اعمال و کردار آنها بود.
(آیه 85)- و در این آیه اضافه میکند: «و (همچنین) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند» (وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ). یعنی، مقامات آنها جنبه تشریفاتی و اجباری نداشت بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا شخصیت و عظمت یافتند.
(آیه 86)- در این آیه نیز نام چهار نفر دیگر از پیامبران و رهبران الهی را ذکر کرده، میفرماید: «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط و هر کدام را بر مردم عصر خود برتری بخشیدیم» (وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ).
(آیه 87)- و در این آیه یک اشاره کلی به پدران و فرزندان و برادران صالح برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 619
پیامبران نامبرده که بطور تفصیل اسم آنها در اینجا نیامده است کرده، میگوید: «از میان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادی را فضیلت دادیم و برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم» (وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 88)- سه امتیاز مهم! به دنبال ذکر نام گروههای مختلفی از پیامبران الهی در آیات گذشته، در اینجا اشاره به خطوط کلی و اصلی زندگانی آنها شده، نخست میفرماید: «این هدایت خداست که به وسیله آن هر کس از بندگانش را بخواهد هدایت و رهبری میکند» (ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدی بهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادهِ).
سپس برای این که کسی تصور نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند و همچنین کسی تصور نکند که خداوند نظر خاص و استثنایی و بیدلیل در مورد آنها داشته است، میفرماید: «اگر فرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتی که داشتند مشرک میشدند، تمام اعمالشان بر باد میرفت» (وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
یعنی آنها نیز مشمول همان قوانین الهی هستند که در باره دیگران اجرا میگردد و تبعیضی در کار نیست.
(آیه 89)- در این آیه به سه امتیاز مهم که پایه همه امتیازات انبیاء بوده اشاره کرده، میفرماید: «اینها کسانی بودند که هم کتاب آسمانی به آنان دادهایم و هم مقام حکم و هم نبوت» (أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ).
«حکم» در اصل به معنی منع و جلوگیری است، و از آنجا که عقل جلو اشتباهات و خلافکاریها را میگیرد، همچنین قضاوت صحیح مانع از ظلم و ستم است، و حکومت عادل جلو حکومتهای ناروای دیگران را میگیرد، در هر یک از این سه معنی استعمال میشود.
سپس میفرماید: «اگر این جمعیت- یعنی مشرکان و اهل مکّه و مانند آنها- این حقایق را نپذیرند، دعوت تو بدون پاسخ نمیماند، زیرا ما جمعیتی را مأموریت دادهایم که نه تنها آن را بپذیرند بلکه آن را محافظت و نگهبانی کنند جمعیتی که در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 620
راه کفر گام برنمیدارند و در برابر حق تسلیمند» (فَإِنْ یَکْفُرْ بها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بها قَوْماً لَیْسُوا بها بکافِرِینَ).
(آیه 90)- در این آیه، برنامه این پیامبران بزرگ را به عنوان یک سرمشق عالی هدایت به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله معرفی کرده، و میگوید: «اینها کسانی هستند که مشمول هدایت الهی شدهاند، پس به هدایت آنها اقتدا کن» (أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللَّهُ فَبهُداهُمُ اقْتَدهْ).
این آیه بار دیگر تأکید میکند که اصول دعوت همه پیامبران الهی یکی است، گر چه آیینهای بعدی کاملتر از آیینهای قبلی بوده است.
«هدایت» مفهوم وسیعی دارد که هم توحید و سایر اصول اعتقادی را شامل میشود و هم صبر و استقامت، و هم سایر اصول اخلاق و تعلیم و تربیت.
سپس به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داده میشود که «به مردم بگو: من هیچ گونه اجر و پاداشی در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمیکنم» همانطور که پیامبران پیشین چنین درخواستی نکردند، من هم از این سنت همیشگی پیامبران پیروی کرده و به آنها اقتدا میکنم (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً).
«به علاوه این قرآن و رسالت و هدایت یک بیدار باش و یادآوری به همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذکْری لِلْعالَمِینَ).
و چنین نعمت عمومی و همگانی، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومی و جهانی دارد، و هیچ گاه خرید و فروش نمیشود و کسی در برابر آن اجر و پاداشی نمیگیرد.
(آیه 91)
شأن نزول:
نقل شده که جمعی از یهودیان گفتند: ای محمد! آیا راستی خداوند کتابی بر تو فرستاده است؟! پیامبر فرمود: آری! آنها گفتند: به خدا سوگند که خداوند هیچ کتابی از آسمان فرو نفرستاده است!
تفسیر:
خدانشناسان! از شأن نزول فوق و لحن آیه در مییابیم این آیه در باره یهود است نه مشرکان، از طرفی بعضی معتقدند که این آیه استثنائا در مدینه نازل شده است و به دستور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به تناسب خاصی در وسط این سوره مکّی برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 621
قرار گرفته و این موضوع در قرآن نمونههای فراوانی دارد.
اکنون میپردازیم به تفسیر آیه، نخست میگوید: «آنها خدا را آن چنانکه شایسته است نشناختند زیرا گفتند: خدا هیچ کتابی بر هیچ انسانی نازل نکرده است»! (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ).
خداوند به پیامبرش دستور میدهد که در جواب آنها «بگو: چه کسی کتابی را که موسی آورد و نور و هدایت برای مردم بود نازل گردانید»؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنَّاس).
«همان کتابی که آن را به صفحات پراکندهای تبدیل کردهاید، بعضی را که به سود شماست آشکار میکنید و بسیاری را که به زبان خود میدانید پنهان میدارید» (تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً). «و در این کتاب آسمانی مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون تعلیم الهی نمیتوانستید باخبر شوید» (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ).
در پایان آیه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که «تنها خدا را یاد کن و آنها را در اباطیل و لجاجت و بازیگری خود رها ساز» زیرا آنها جمعیتی هستند که کتاب الهی و آیات او را به بازی گرفتهاند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ).
(آیه 92)- در تعقیب بحثی که در باره کتاب آسمانی یهود در آیه گذشته عنوان شد در اینجا به قرآن که یک کتاب دیگر آسمانی است اشاره میشود، و در حقیقت ذکر تورات مقدمهای است برای ذکر قرآن تا تعجب و وحشتی از نزول یک کتاب آسمانی، بر یک بشر، نکنند.
نخست میگوید: «این کتابی است که ما آن را نازل کردیم» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ). «کتابی است بسیار پربرکت، زیرا سر چشمه انواع خیرات و نیکیها و پیروزیها است» (مُبارَکٌ). «به علاوه کتبی را که پیش از آن نازل شدهاند همگی تصدیق میکند» (مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ).
منظور از این که قرآن کتب مقدسه پیشین را تصدیق میکند آن است که تمام نشانههایی که در آنها آمده است بر آن تطبیق مینماید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 622
بنابراین، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارک تاریخی نشانههای حقانیت در آن آشکار است.
سپس هدف نزول قرآن را چنین توضیح میدهد که «آن را فرستادیم تا امّ القری (مکّه) و تمام آنها که در گرد آن هستند، انذار کنی» و به مسؤولیتها و وظایفشان آگاه سازی (وَ لِتُنْذرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها).
اگر به مکّه «امّ القری» میگویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکیهای روی زمین است در روایات متعددی میخوانیم، خشکیهای زمین از زیر خانه کعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو الارض» (گسترش زمین) یاد شده است. بنابراین «و من حولها» (کسانی که پیرامون آن هستند) تمام مردم روی زمین را شامل میشود.
و در پایان آیه میگوید: «کسانی که به روز رستاخیز و حساب پاداش اعمال ایمان دارند به این کتاب ایمان خواهند آورد و مراقب نمازهای خود خواهند بود» (وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ).
اهمیت نماز-
در آیه فوق از میان تمام دستورات دینی، تنها اشاره به نماز شده است و همانطور که میدانیم نماز مظهر پیوند با خدا و ارتباط با اوست و به همین دلیل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقیده بعضی هنگام نزول این آیات تنها فریضه اسلامی همین نماز بود.
(آیه 93)
شأن نزول:
این آیه در مورد شخصی به نام «عبد اللّه بن سعد» که از کاتبان وحی بود و سپس خیانت کرد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله او را طرد نمود و پس از آن ادعا کرد که من میتوانم همانند آیات قرآن بیاورم نازل گردیده.
جمعی از مفسران نیز گفتهاند که آیه یا قسمتی از آن در باره «مسیلمه کذاب» که از مدعیان دروغین نبوت بود نازل گردیده است.
و در هر حال آیه همانند سایر آیات قرآن که در شرایط خاصی نازل شده مضمون و محتوای آن کلی و عمومی است و همه مدعیان نبوت و مانند آنها را شامل میشود.
تفسیر:
به دنبال آیات گذشته که اشاره به گفتار یهود در باره نفی نزول کتاب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 623
آسمانی بر هیچ کس نبوده بود، در این آیه سخن از گناهکاران دیگری است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعای نزول وحی آسمانی بر خود میکنند، در حالی که دروغ میگویند. و در حقیقت به سه دسته از این گونه افراد در آیه مورد بحث اشاره شده است. نخست میگوید: «چه کسی ستمکارتر است از کسانی که بر خدا دروغ میبندند و آیهای را تحریف و سخنی از سخنان خدا را تغییر میدهند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذباً).
دسته دوم «آنها که ادعای نبوت و وحی میکنند، در حالی که نه پیامبرند و نه وحی بر آنها نازل شده است» (أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ).
دسته سوم آنها که به عنوان انکار نبوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله یا از روی استهزاء «میگویند ما هم میتوانیم همانند این آیات نازل کنیم» در حالی که دروغ میگویند و کمترین قدرتی بر این کار ندارند (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ).
آری! همه اینها ستمگرند و کسی ستمکارتر از آنها نیست هم خود گمراهند و هم دیگران را به گمراهی میکشانند، چه ظلمی از این بالاتر که افرادی که صلاحیت رهبری ندارند، ادعای رهبری کنند آن هم رهبری الهی و آسمانی.
سپس مجازات دردناک این گونه افراد را چنین بیان میکند: «اگر تو ای پیامبر! این ستمکاران را به هنگامی که در شداید مرگ و جان دادن فرو رفتهاند مشاهده کنی، در حالی که فرشتگان قبض ارواح دست گشودهاند به آنها میگویند: جان خود را خارج سازید، خواهی دید که وضع آنها بسیار دردناک و اسفبار است» (وَ لَوْ تَری إِذ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسطُوا أَیْدیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ).
در این حال فرشتگان عذاب به آنها میگویند: «امروز گرفتار مجازات خوارکنندهای خواهید شد به خاطر دو کار: نخست این که بر خدا دروغ بستید و دیگر این که در برابر آیات او سر تسلیم فرود نیاوردید» (الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبرُونَ).
(آیه 94)
شأن نزول:
یکی از مشرکان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزی» (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قیامت از من شفاعت خواهند کرد، آیه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 624
نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.
تفسیر:
گمشدهها- در آیه گذشته به قسمتی از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در این آیه گفتاری که خداوند به هنگام مرگ یا به هنگام ورود در صحنه قیامت به آنها میگوید، منعکس شده است.
در آغاز میفرماید: «امروز همه به صورت تنها، همان گونه که روز اول شما را آفریدیم، به سوی ما بازگشت نمودید» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
«و اموالی که به شما بخشیده بودیم و تکیه گاه شما در زندگی بود، همه را پشت سر گذاردید» و با دست خالی آمدید (وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ).
همچنین «بتهایی که آنها را شفیع خود میپنداشتید، و شریک در تعیین سرنوشت خود تصور میکردید هیچ کدام را با شما نمیبینیم» (وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ). در حقیقت «جمع شما به پراکندگی گرایید و تمام پیوندها از شما بریده شد» (لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ).
«تمام پندارها و تکیهگاههایی که فکر میکردید نابود گشتند و گم شدند» (وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
مشرکان و بتپرستان عرب روی سه چیز تکیه داشتند: «قبیله و عشیره» که به آن وابسته بودند، و «اموال و ثروتهایی» که برای خود گرد آورده بودند، و «بتهایی» که آنها را شریک خدا در تعیین سرنوشت انسان و شفیع در پیشگاه او میپنداشتند، در هر یک از سه جمله آیه، به یکی از این سه موضوع اشاره شده که چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع میگویند، و او را تک و تنها به خود وامیگذارند.
در آن روز بطور کلی تمام پیوندها و علائق مادی و همه تکیه گاهها و معبودهای خیالی و ساختگی از او جدا میشود، او میماند و اعمالش، و به تعبیر قرآن گم میشوند، یعنی آنچنان حقیر و پست و ناشناس خواهند بود که به چشم نمیآیند!
(آیه 95)- شکافنده صبح! بار دیگر روی سخن را به مشرکان کرده و دلایل توحید را در ضمن عبارات جالب و نمونههای زندهای از اسرار مشرکان و نظام آفرینش و شگفتیهای خلقت، شرح میدهد. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 625
در این آیه، به سه قسمت از این شگفتیها که در زمین است اشاره شده، نخست میگوید: «خداوند شکافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی).
جالب این که دانه و هسته گیاهان غالبا بسیار محکمند، یک نگاه به هسته خرما و میوههایی مانند هلو و شفتالو و دانههای محکم بعضی از حبوبات نشان میدهد که چگونه آن نطفه حیاتی که در حقیقت نهال و درخت کوچکی است در دژی فوق العاده محکم محاصره شده است، ولی دستگاه آفرینش آنچنان خاصیت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذ ناپذیر، و آنچنان قدرت و نیرو به آن جوانه بسیار لطیف و ظریفی که در درون هسته و دانه پرورش مییابد، میدهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد برافرازد.
به راستی این حادثه در جهان گیاهان حادثه شگرفی است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید انگشت روی آن گذاشته است.
سپس میگوید: «موجود زنده را از مرده بیرون میفرستد، و موجودات مرده را از زنده» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ).
و این یک نظام دائمی و عمومی در جهان آفرینش است مسأله حیات و زندگی موجودات زنده از پیچیدهترین مسائلی است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روی اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعی و مواد آلی با یک جهش عظیم، تبدیل به یک موجود زنده میشوند.
لذا میبینیم قرآن برای اثبات وجود خدا بارها روی این مسأله تکیه کرده است، و پیامبران بزرگی همچون ابراهیم و موسی در برابر گردنکشانی همچون نمرود و فرعون، به وسیله پدیده حیات و حکایت آن از وجود مبدء قادر و حکیم جهان استدلال میکردند.
و در پایان آیه به عنوان تأکید و تحکیم مطلب میفرماید: «این است خدای شما و این است آثار قدرت و علم بیپایان او، با این حال چگونه از حق منحرف، و به راه باطل کشانده میشوید» (ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ).
(آیه 96)- در این آیه به سه نعمت از نعمتهای جوّی و آسمانی اشاره شده برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 626
است. نخست میگوید: «خداوند شکافنده صبح است» (فالِقُ الْإِصْباحِ).
قرآن در اینجا روی مسأله صبح تکیه میکند که یکی از نعمتهای بزرگ پروردگار است زیرا میدانیم این پدیده آسمانی نتیجه وجود جوّ زمین (یعنی قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را پوشانیده) میباشد، اگر اطراف کره زمین همانند کره ماه جوّی وجود نداشت نه بین الطلوعین و فلق وجود داشت و نه سپیدی آغاز شب و شفق، اما وجود جوّ زمین و فاصلهای که در میان تاریکی شب، و روشنایی روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدریجا برای پذیرا شدن هر یک از این دو پدیده متضاد آماده میسازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدریجی و ملایم و کاملا مطبوع و قابل تحمل انجام میگردد.
ولی برای این که تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکی و ظلمت شب، چیز نامطلوب و یا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله میفرماید: خداوند «شب را مایه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً).
این موضوع مسلم است که انسان در برابر نور و روشنایی تمایل به تلاش و کوشش دارد، جریان خون متوجه سطح بدن میشود، و تمام سلولها آماده فعالیت میگردند، و به همین دلیل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نیست.
ولی هر قدر محیط تاریک بوده باشد خواب عمیقتر و آرامبخشتر است، زیرا در تاریکی، خون متوجه درون بدن میگردد و بطور کلی سلولها در یک آرامی و استراحت فرو میروند، به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات، بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکی شب به خواب فرو میروند و با نخستین اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعالیت را شروع میکنند، به عکس دنیای ماشینی که شب را تا بعد از نیمه بیدار میمانند، و روز را تا مدت زیادی بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو میروند، و نشاط و سلامت خود را از دست میدهند.
سپس اشاره به سومین نعمت و نشانه عظمت خود کرده، میگوید: «و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگی شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).
این موضوع بسیار جالب توجه است که میلیونها سال کره زمین به دور برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 627
خورشید، و ماه به دور زمین گردش میکند، و این گردش به قدری حساب شده است که حتی لحظهای پس و پیش نمیشود، و این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت بیانتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقیقا اجرا کند.
و لذا در پایان آیه میگوید: «این اندازهگیری خداوندی است که هم توانا است و هم دانا» (ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیز الْعَلِیمِ).
(آیه 97)- در تعقیب آیه قبل که اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اینجا به یکی دیگر از نعمتهای پروردگار اشاره کرده و میگوید: «او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاریکی صحرا و دریا، در شبهای ظلمانی، بیابید» (وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
و در پایان آیه میفرماید: «نشانهها و دلایل خود را برای افرادی که اهل فکر و فهم و اندیشهاند روشن ساختیم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
انسان هزاران سال است که با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است، لذا برای جهت یابی در سفرهای دریایی و خشکی بهترین وسیله او، همین ستارگان بودند.
مخصوصا در اقیانوسهای وسیع که هیچ نشانهای برای پیدا کردن راه مقصد در دست نیست و در آن زمان دستگاه قطبنما نیز اختراع نشده بود وسیله مطمئنی جز ستارگان آسمان وجود نداشت، همانها بودند که میلیونها بشر را از گمراهی و غرقاب نجات میدادند و به سر منزل مقصود میرسانیدند.
(آیه 98)- در این آیه نیز دلایل توحید و خداشناسی تعقیب شده است، زیرا قرآن برای این هدف گاهی انسان را در آفاق و جهانهای دور دست سیر میدهد، و گاهی او را به سیر در درون وجود خویش دعوت مینماید، نخست میگوید: «او کسی است که شما را از یک انسان آفرید» (وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
یعنی، شما با این همه چهرههای گوناگون، ذوقها و افکار متفاوت، و تنوع وسیع در تمام جنبههای وجودی، همه از یک فرد آفریده شدهاید، و این نهایت عظمت خالق و آفریدگار را میرساند که چگونه از یک مبدء این همه چهرههای برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 628
متفاوت آفریده است؟
سپس میفرماید: «جمعی از افراد بشر مستقر هستند و جمعی مستودع» (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ).
«مستقرّ» به معنی ناپایدار میآید، و «مستودع» به معنی ناپایدار.
احتمال دارد دو تعبیر فوق، اشاره به اجزای اولیه تشکیل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زیرا چنانکه میدانیم نطفه انسان از دو جزء یکی «اوول» (نطفه ماده) و دیگری «اسپرم» (نطفه نر) تشکیل شده است، نطفه ماده در رحم تقریبا ثابت و مستقر است، ولی نطفههای نر به صورت جانداران متحرک به سوی او با سرعت حرکت میکنند و نخستین فرد «اسپرم» که به «اوول» میرسد با او میآمیزد و بقیه را عقب میراند و تخمه اولی انسان را تشکیل میدهد.
در پایان آیه بار دیگر میگوید: «ما نشانههای خود را برشمردیم تا آنها که دارای فهم و درکند بیندیشند» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ).
(آیه 99)- این آیه، آخرین آیهای است که در این سلسله بحثها ما را به شگفتیهای جهان آفرینش، و شناسایی خداوند از طریق آن دعوت میکند.
در آغاز به یکی از مهمترین و اساسیترین نعمتهای پروردگار که میتوان آن را ریشه و مادر سایر نعمتها دانست اشاره میکند و آن پیدایش و رشد و نمو گیاهان و درختان در پرتو آن است، و میگوید: «او کسی است که از آسمان آبی (برای شما) فرستاد» (وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
این که میگوید از طرف آسمان به خاطر آن است که تمام منابع آب روی زمین اعم از چشمهها و نهرها و قناتها و چاههای عمیق به آب باران منتهی میگردد لذا کمبود باران در همه آنها اثر میگذارد و اگر خشکسالی ادامه یابد همگی خشک میشوند.
سپس به اثر بارز نزول باران اشاره کرده، میگوید: «به واسطه آن روییدنیها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم» (فَأَخْرَجْنا بهِ نَباتَ کُلِّ شَیْءٍ).
جالب این که خداوند از یک زمین و یک آب، غذای مورد نیاز همه جانداران برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 629
را تأمین کرده است و جالبتر این که نه تنها گیاهان صحرا و خشکیها از برکت آب باران پرورش مییابند، بلکه گیاهان بسیار کوچکی که در لابلای امواج آب دریاها میرویند و خوراک عمده ماهیان دریاست از پرتو نور آفتاب و دانههای باران رشد میکنند، سپس به شرح این جمله پرداخته و موارد مهمی را از گیاهان و درختان که به وسیله آب باران پرورش مییابند خاطرنشان میسازد.
نخست میگوید: «ما به وسیله آن ساقههای سبز گیاهان و نباتات را از زمین خارج ساختیم» و از دانه کوچک و خشک ساقهای با طراوت و سرسبز که لطافت و زیبایی آن چشم را خیره میکند آفریدیم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).
«و از آن ساقه سبز، دانههای روی هم چیده شده، (همانند خوشه گندم و ذرت) بیرون آوردیم (نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً).
«همچنین به وسیله آن از درختان نخل خوشه سر بستهای بیرون فرستادیم که پس از شکافته شدن رشتههای باریک و زیبایی که دانههای خرما را بر دوش خود حمل میکنند و از سنگینی به طرف پایین متمایل میشوند خارج میگردد» (وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ). «همچنین باغهایی از انگور و زیتون و انار پرورش دادیم» (وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
سپس اشاره به یکی دیگر از شاهکارهای آفرینش در این درختان کرده میفرماید: «هم با یکدیگر شباهت دارند و هم ندارند» (مُشْتَبهاً وَ غَیْرَ مُتَشابهٍ).
دو درخت زیتون و انار از نظر شکل ظاهری و ساختمان شاخهها و برگها شباهت زیادی به هم دارند، در حالی که از نظر میوه و طعم و خاصیت آن بسیار با هم متفاوتند.
یکی دارای ماده چربی مؤثر و نیرومند، و دیگری دارای ماده اسیدی و یا قندی است، که با یکدیگر کاملا متفاوتند، به علاوه این دو درخت گاهی درست در یک زمین پرورش مییابند و از یک آب مشروب میشوند یعنی، هم با یکدیگر تفاوت زیاد دارند و هم شباهت.
سپس از میان تمام اعضای پیکر درخت بحث را روی میوه برده میگوید: برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 630
«نگاهی به ساختمان میوه آن به هنگامی که به ثمر مینشیند و همچنین نگاهی به چگونگی رسیدن میوهها کنید که در اینها نشانههای روشنی است از قدرت و حکمت خدا برای افرادی که اهل ایمان هستند» (انْظُرُوا إِلی ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
با توجه به آنچه امروز در گیاهشناسی از چگونگی پیدایش میوهها و رسیدن آنها میخوانیم نکته این اهمیت خاص که قرآن برای میوه قائل شده است روشن میشود، زیرا پیدایش میوهها درست همانند تولد فرزند در جهان حیوانات است، نطفههای نر با وسایل مخصوصی (وزش باد یا حشرات و مانند آنها) از کیسههای مخصوص جدا میشوند، و روی قسمت مادگی گیاه قرار میگیرند، پس از انجام عمل لقاح و ترکیب شدن با یکدیگر، نخستین تخم و بذر تشکیل میگردد، و در اطرافش انواع مواد غذایی همانند گوشتی آن را دربرمیگیرند.
این مواد غذایی از نظر ساختمان بسیار متنوع و همچنین از نظر طعم و خواص غذایی و طبی فوق العاده متفاوتند، گاهی یک میوه (مانند انار و انگور) دارای صدها دانه است که هر دانهای از آنها خود جنین و بذر درختی محسوب میشود و ساختمانی بسیار پیچیده و تو در تو دارد.
این از یک سو، از سوی دیگر مراحل مختلفی را که یک میوه از هنگامی که نارس است تا موقعی که کاملا رسیده میشود، میپیماید، بسیار قابل ملاحظه است زیرا لابراتوارهای درونی میوه دائما مشغول کارند، و مرتبا ترکیب شیمیایی آن را تغییر میدهند، تا هنگامی که به آخرین مرحله برسد و وضع ساختمان شیمیایی آن تثبیت گردد.
هر یک از این مراحل خود نشانهای از عظمت و قدرت آفریننده است.
ولی باید توجه داشت که به تعبیر قرآن تنها افراد با ایمان یعنی افراد حقبین و جستجوگران حقیقت، این مسائل را میبینند و گر نه با چشم عناد و لجاج و یا با بیاعتنایی و سهلانگاری ممکن نیست هیچ یک از این حقایق را ببینیم.
(آیه 100)- خالق همه اشیاء اوست! در این آیه و آیات بعد به گوشهای از برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 631
عقاید نادرست و خرافات مشرکان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقی آنها اشاره شده است.
نخست میگوید: «آنها شریکهایی برای خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ).
سپس به این پندار خرافی پاسخ گفته و میگوید: «با این که خداوند آنها را (یعنی جن را) آفریده است» (وَ خَلَقَهُمْ).
یعنی، چگونه ممکن است مخلوق کسی شریک او بوده باشد، زیرا شرکت نشانه سنخیت و هم افق بودن است در حالی که مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
خرافه دیگر این که «آنها برای خدا پسران و دخترانی از روی نادانی قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَناتٍ بغَیْرِ عِلْمٍ).
و در حقیقت بهترین دلیل باطل بودن این گونه عقاید خرافی همان است که از جمله «بغیر علم» استفاده میشود، یعنی هیچ گونه دلیل و نشانهای برای این موهومات در دست نداشتند.
اما این که چه طوائفی برای خدا پسرانی قائل بودند، قرآن نام دو طایفه را در آیات دیگر برده است یکی مسیحیان که عقیده داشتند عیسی پسر خداست و دیگر یهود که عزیز را فرزند او میدانستند. ولی از آیه 30 سوره توبه، استفاده میشود که اعتقاد به وجود فرزند پسر برای خدا منحصر به مسیحیان و یهود نبوده، بلکه در میان مذاهب خرافی پیشین نیز وجود داشته است.
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران برای خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آیه 19 میفرماید: «آنها (مشرکان) فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».
ولی در پایان این آیه قلم سرخ بر تمام این مطالب خرافی و پندارهای موهوم و بیاساس کشیده و با جمله رسا و بیدار کنندهای همه این اباطیل را نفی میکند و میگوید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از این اوصافی که برای او برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 632
میگویند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ). (آیه 101)- در این آیه به پاسخ این عقاید خرافی پرداخته نخست میگوید:
«خداوند کسی است که آسمانها و زمین را ابداع و ایجاد کرد» (بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«بدیع» به معنی وجود آورنده چیزی بدون سابقه است یعنی، خداوند آسمان و زمین را بدون هیچ ماده و یا طرح و نقشه قبلی ایجاد کرده است.
به علاوه «چگونه ممکن است او فرزندی داشته باشد در حالی که همسری ندارد» (أَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ).
اصولا چه نیازی به همسر دارد، وانگهی چه کسی ممکن است همسر او باشد با این که همه مخلوق او هستند.
بار دیگر مقام خالقیت او را نسبت به همه چیز و همه کس و احاطه علمی او را نسبت به تمام آنها تأکید کرده، میگوید: «همه چیز را آفرید و او به هر چیزی داناست» (وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ بکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
(آیه 102)- در این آیه پس از ذکر خالقیت، نسبت به همه چیز و ابداع و ایجاد آسمانها و زمین و منزه بودن او از عوارض جسم و جسمانی و همسر و فرزند و احاطه علمی او به هر کار و هر چیز، چنین نتیجه میگیرد: «خداوند و پروردگار شما چنین کسی است (و چون هیچ کس دارای چنین صفات نیست) هیچ کس غیر او نیز شایسته عبودیت نخواهد بود، پروردگار اوست و آفریدگار هم اوست (بنابراین معبود هم تنها او میتواند باشد) پس او را بپرستید» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ).
و در پایان آیه برای این که هر گونه امیدی را به غیر خدا قطع کند و ریشه هر گونه شرک و بطور کلی تکیه به غیر خدا را بسوزاند، میگوید: «حافظ و نگهبان و مدبر همه چیز اوست» (وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ).
(آیه 103)- در آیه برای اثبات حاکمیت و نگاهبانی او نسبت به همه چیز و همچنین برای اثبات تفاوت او با همه موجودات میگوید: «چشمها او را برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 633
نمیبینند، اما او همه چشمها را ادراک میکند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ریزهکاریها و آگاه از همه چیز است» مصالح بندگان را میداند و از نیازهای آنها باخبر است و به مقتضای لطفش با آنها رفتار میکند (لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبیرُ).
در حقیقت کسی که میخواهد حافظ و مربی و پناهگاه همه چیز باشد باید این صفات را دارا باشد.
چشمها، خدا را نمیبیند!
دلایل عقلی گواهی میدهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضی از کیفیات آنها را میبیند و چیزی که جسم نیست و کیفیت جسم هم نمیباشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزی با چشم دیده شود، حتما باید دارای مکان و جهت و ماده باشد، در حالی که او برتر از همه اینهاست، او وجودی است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از جهان ماده است، زیرا در جهان ماده همه چیز محدود است.
(آیه 104)- وظیفه تو اجبار کردن نیست! از این به بعد قرآن یک نوع خلاصه و نتیجه گیری از آیات گذشته میکند، نخست میگوید: «دلایل و نشانههای روشن در زمینه توحید و خداشناسی و نفی هرگونه شرک که مایه بصیرت و بینایی است برای شما آمد» (قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ).
سپس برای این که روشن سازد این دلایل به قدر کافی حقیقت را آشکار میسازد و جنبه منطقی دارد، میگوید: «آنهایی که به وسیله این دلایل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشتهاند، و آنها که همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زیان خود عمل کردهاند» (فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها).
و در پایان آیه از زبان پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله میگوید: «من نگاهبان و حافظ شما نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بحَفِیظٍ).
(آیه 105)- در این آیه برای تأکید این موضوع که تصمیم نهایی در انتخاب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 634
راه حق و باطل با خود مردم است، میگوید: «این چنین ما آیات و دلایل را در شکلهای گوناگون و قیافههای مختلف بیان کردیم» (وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ).
ولی جمعی به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هیچ گونه دلیل، گفتند:
«این درسها را از دیگران (از یهود و نصاری و کتابهای آنها) فرا گرفتهای» (وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ). ولی «هدف ما این است که آن را برای کسانی که علم و آگاهی دارند روشن سازیم» (وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 106)- در اینجا وظیفه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در برابر لجاجتها و کینهتوزیها و تهمتهای مخالفان، مشخص ساخته، میگوید: «وظیفه تو آن است که از آنچه از طرف پروردگار بر تو وحی میشود، پیروی کنی، خدایی که هیچ معبودی جز او نیست» (اتَّبعْ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و نیز «وظیفه تو این است که به مشرکان و نسبتهای ناروا و سخنان بیاساس آنها اعتنا نکنی» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ).
در حقیقت این آیه یک نوع دلداری و تقویت روحیه نسبت به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است، که در برابر این گونه مخالفان در عزم راسخ و آهنینش کمترین سستی حاصل نشود.
(آیه 107)- در این آیه، بار دیگر این حقیقت را تأیید میکند که خداوند نمیخواهد آنها را به اجبار وادار به ایمان سازد و «اگر میخواست همگی ایمان میآوردند و هیچ کس مشرک نمیشد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا).
همچنین تأکید میکند: «و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار ندادیم» (وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً). همانطور که «تو وظیفه نداری آنها را به اجبار (به ایمان) دعوت کنی» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بوَکِیلٍ).
لحن این آیات از این نظر بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به خدا و مبانی اسلام هیچ گونه جنبه تحمیلی نمیتواند داشته باشد، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید پیشروی کند، زیرا ایمان اجباری ارزشی ندارد، مهم این است که مردم حقایق را درک کنند و با اراده و اختیار خویش آن را بپذیرند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 635
(آیه 108)- به دنبال بحثی که در باره منطقی بودن تعلیمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آیات قبل گذشت، در این آیه تأکید میکند که «هیچ گاه بتها و معبودهای مشرکان را دشنام ندهید، زیرا این عمل سبب میشود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را از روی ظلم و ستم و جهل و نادانی انجام دهند» (وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بغَیْرِ عِلْمٍ).
بطوری که از بعضی روایات استفاده میشود، جمعی از مؤمنان بر اثر ناراحتی شدید که از مسأله بتپرستی داشتند، گاهی بتهای مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام میدادند، قرآن صریحا از این موضوع، نهی کرد و رعایت اصول ادب و عفت و نزاکت در بیان را، حتی در برابر خرافیترین و بدترین ادیان، لازم میشمرد. زیرا با دشنام و ناسزا نمیتوان کسی را از مسیر غلط باز داشت چرا که هر گروه و ملتی نسبت به عقاید و اعمال خود، تعصب دارد، همانطور که قرآن در جمله بعد میگوید: «ما این چنین برای هر جمعیتی عملشان را زینت دادیم» (کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ).
و در پایان آیه میفرماید: «بازگشت همه آنها به سوی خداست، و به آنها خبر میدهد که چه اعمالی انجام دادهاند» (ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 109)
شأن نزول:
نقل کردهاند که: عدهای از قریش خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند: تو برای موسی و عیسی، خارق عادات و معجزات مهمی نقل میکنی، و همچنین در باره انبیای دیگر، تو نیز امثال این کارها را برای ما انجام ده تا ما ایمان آوریم، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: مایلید برای شما چه کار کنم؟ گفتند: از خدا بخواه کوه صفا را تبدیل به طلا کند، و بعضی از مردگان پیشین ما زنده شوند و از آنها در باره حقانیت دعوت تو سؤال کنیم، و نیز فرشتگان را به ما نشان بده که در باره تو گواهی دهند، و یا خداوند و فرشتگان را دسته جمعی با خود بیاور!.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: اگر بعضی از این کارها را بجا بیاورم ایمان میآورید؟ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 636
گفتند: به خدا سوگند چنین خواهیم کرد، همین که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آماده دعا کردن شد، که بعضی از این پیشنهادها را از خدا بخواهد (زیرا بعضی از آنها نامعقول و محال بود) پیک وحی خدا نازل شد، چنین پیام آورد که اگر بخواهی دعوت تو اجابت میشود، ولی در این صورت (چون از هر نظر اتمام حجت خواهد شد و موضوع جنبه حسّی و شهود به خود خواهد گرفت) اگر ایمان نیاورند همگی سخت کیفر میبینند (و نابود خواهند شد) اما اگر به خواسته آنها ترتیب اثر داده نشود و آنها را به حال خود واگذاری، ممکن است بعضی از آنها در آینده توبه کنند و راه حق را پیش گیرند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پذیرفت و آیه نازل گردید.
تفسیر:
در آیات گذشته دلایل منطقی متعددی در زمینه توحید، ذکر شد که برای اثبات یگانگی خدا و نفی شرک و بتپرستی کافی بود، اما با این حال جمعی از مشرکان لجوج و متعصب، تسلیم نشدند و شروع به بهانهجویی کردند.
قرآن در این آیه وضع آنها را چنین نقل میکند: «با نهایت اصرار سوگند یاد کردند که اگر معجزهای برای آنها بیاید ایمان خواهند آورد» (وَ أَقْسَمُوا باللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بها).
قرآن در پاسخ آنها دو حقیقت را بازگو میکند: نخست به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اعلام میکند که به آنها بگوید این کار در اختیار من نیست که هر پیشنهادی بکنید انجام دهم، «بگو: معجزات تنها از ناحیه خداست و به فرمان اوست» (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
سپس روی سخن را به مسلمانان سادهدلی که تحت تأثیر سوگندهای غلیظ و شدید مشرکان قرار گرفته بودند کرده، میگوید: «شما نمیدانید که اینها دروغ میگویند و اگر این معجزات و نشانههای مورد درخواست آنها انجام شود باز ایمان نخواهند آورد» (وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ).
صحنههای مختلف برخورد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با آنها نیز گواه این حقیقت است که این دسته در جستجوی حق نبودند، بلکه هدفشان این بود که با بهانهجوییها مردم را سرگرم ساخته و بذر شک و تردید در دلها بپاشند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 637
(آیه 110)- در این آیه علت لجاجت آنها چنین توضیح داده شده است که آنها بر اثر اصرار در کجروی و تعصبهای جاهلانه و عدم تسلیم در مقابل حق، درک و دید سالم را از دست دادهاند، و گیج و گمراه در سرگردانی به سر میبرند، و چنین میگوید: «ما دلها و چشمهای آنها را وارونه و دگرگون مینماییم، آنچنان که در آغاز و ابتدای دعوت ایمان نیاوردند» (وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و در پایان آیه میفرماید: «ما آنها را در حال طغیان و سرکشی به حال خود وا میگذاریم تا سرگردان شوند» (وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).
آغاز جزء هشتم قرآن مجید
ادامه سوره أنعام
(آیه 111)- چرا افراد لجوج به راه نمیآیند؟ این آیه با آیات قبل مربوط است، هدف این چند آیه این است که روشن سازد جمعی از تقاضا کنندگان معجزات عجیب و غریب در تقاضاهای خود صادق نیستند و هدفشان پذیرش حق نمیباشد، لذا بعضی از خواستههای آنها (مثل آمدن خدا در برابر آنان!) اصولا محال است.
قرآن در این آیه با صراحت میگوید: «اگر ما (آنطور که درخواست کرده بودند) فرشتگان را بر آنها نازل میکردیم و مردگان میآمدند و با آنها سخن میگفتند و خلاصه هر چه میخواستند در برابر آنها گرد میآوردیم، باز ایمان نمیآوردند» (وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا).
سپس برای تأکید مطلب میفرماید: «تنها در یک صورت ممکن است ایمان بیاورند و آن این که خداوند با مشیت اجباری خود آنها را وادار به قبول ایمان کند» (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ). و بدیهی است که این گونه ایمان هیچ فایده تربیتی و اثر تکاملی نخواهد داشت.
و در پایان آیه اضافه میکند که «بیشتر آنها جاهل و بیخبرند» (وَ لکِنَّ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 638
أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ)
.
(آیه 112)- در آیات قبل گفتیم وجود دشمنان سرسخت و لجوج در برابر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله منحصر به او نبود در این آیه میفرماید: «این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْس وَ الْجِنِّ).
و کار آنها این بوده که «سخنان فریبندهای برای اغفال یکدیگر بطور اسرار آمیز و احیانا در گوشی به هم میگفتند» (یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً).
ولی اشتباه نشود «اگر خداوند میخواست میتوانست به اجبار جلو همه آنها را بگیرد» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ).
ولی خداوند این کار را نکرد، زیرا میخواست مردم آزاد باشند تا میدانی برای آزمایش و تکامل و پرورش آنها وجود داشته باشد.
لذا در پایان آیه به پیامبرش دستور میدهد که به هیچ وجه به این گونه شیطنتها اعتنا نکند «و آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذارد» (فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ).
(آیه 113)- در این آیه نتیجه تلقینات و تبلیغات فریبنده شیاطین را چنین بازگو میکند که: «سر انجام کار آنها این خواهد شد که افراد بیایمان یعنی آنها که به روز رستاخیز عقیده ندارند به سخنان آنها گوش فرا دهند و دلهایشان به آن متمایل گردد» (وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بالْآخِرَةِ).
سپس میفرماید: «سر انجام این تمایل، رضایت کامل به برنامههای شیطانی خواهد شد» (وَ لِیَرْضَوْهُ).
و پایان همه آنها ارتکاب انواع گناهان و اعمال زشت و ناپسند خواهد بود «و هر گناهی که بخواهند انجام دهند» (وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ).
(آیه 114)- این آیه در حقیقت نتیجه آیات قبل است، و میگوید: با این همه آیات روشنی که در زمینه توحید گذشت چه کسی را باید به داوری پذیرفت؟
«آیا غیر خدا را به داوری بپذیرم» (أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 639
«با این که اوست که این کتاب بزرگ آسمانی را که تمام نیازمندیهای تربیتی انسان در آن آمده و میان حق و باطل، نور و ظلمت، کفر و ایمان، جدایی افکنده به سوی شما نازل کرده است» (وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا).
سپس میگوید: نه تنها تو و مسلمانان میدانید که این کتاب از طرف خدا است بلکه «اهل کتاب (یهود و نصاری) که نشانههای این کتاب آسمانی را در کتب خود دیدهاند میدانند از سوی پروردگار تو به حق نازل شده است» (وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بالْحَقِّ).
بنابراین، جای هیچ گونه شک و تردیدی در آن نیست «و تو ای پیامبر هرگز در آن تردید مکن» (فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ).
(آیه 115)- در این آیه میفرماید: «کلام پروردگار تو با صدق و عدل تکمیل شد و هیچ کس قادر نیست کلمات او را دگرگون سازد و او شنونده و داناست» (وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
منظور از «کلمه» در آیه فوق، قرآن است زیرا در آیات قبل نیز سخن از «قرآن» در میان بوده است.
در حقیقت آیه میگوید: به هیچ وجه قرآن جای تردید و شک نیست، زیرا از هر نظر کامل و بیعیب است، تواریخ و اخبار آن، همه صدق و احکام و قوانین آن همه عدل است.
بعضی از مفسران با این آیه استدلال بر عدم امکان راه یافتن تحریف در قرآن کردهاند، زیرا جمله «لا مبدّل لکلماته» اشاره به این است که هیچ کس نمیتواند تغییر و تبدیلی نه از نظر لفظ و نه از نظر اخبار و نه از نظر احکام در قرآن ایجاد کند، و همیشه این کتاب آسمانی که باید تا آخر دنیا راهنمای جهانیان باشد از دستبرد خائنان و تحریف کنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.
(آیه 116)- میدانیم آیات این سوره در مکّه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شدیدا در اقلیت بودند، گاهی اقلیت آنها و اکثریت قاطع بتپرستان و مخالفان اسلام، ممکن بود این توهم را برای بعضی ایجاد کند که اگر آیین آنها برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 640
باطل و بیاساس است چرا این همه پیرو دارد و اگر ما بر حقیم چرا این قدر کم هستیم؟! در این آیه برای دفع این توهم پیامبر خود را مخاطب ساخته، میگوید: «اگر از اکثر مردمی که در روی زمین هستند پیروی کنی تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت»! (وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ).
در جمله بعد دلیل این موضوع را بیان میکند و میگوید: «علت آن این است که آنها بر اساس منطق و فکر صحیح کار نمیکنند «راهنمای آنها یک مشت گمانهای آلوده به هوی و هوس و یک مشت دروغ و فریب و تخمین است» (إِنْ یَتَّبعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
(آیه 117)- از آنجا که مفهوم آیه قبل این است که اکثریت به تنهایی نمیتواند راه حق را نشان دهد نتیجه آن، این میشود که راه حق را تنها باید از خداوند گرفت هر چند طرفداران راه حق در اقلیت بوده باشند.
لذا در این آیه دلیل این موضوع را روشن میسازد که: «پروردگارت که از همه چیز باخبر و آگاه است و در علم بیپایان او کمترین اشتباه راه ندارد، بهتر میداند راه ضلالت و هدایت کدام است و گمراهان و هدایت یافتگان را بهتر میشناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بالْمُهْتَدینَ).
(آیه 118)- تمام آثار شرک باید برچیده شود! در آیات گذشته با بیانات گوناگونی حقیقت توحید، اثبات و بطلان شرک و بتپرستی آشکار گردید.
یکی از نتایج این مسأله آن است که مسلمانان باید از خوردن گوشت حیواناتی که به نام «بتها» ذبح میشد خودداری کنند، و تنها از گوشت حیواناتی که به نام خدا ذبح میگردید استفاده نماید، لذا نخست میگوید: «از چیزهایی بخورید که نام خدا بر آن برده شده است، اگر به آیاتش ایمان دارید» (فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ).
یعنی، ایمان تنها ادّعا و گفتار و عقیده نیست بلکه باید در لابلای عمل نیز آشکار گردد. کسی که به خدای یکتا ایمان دارد تنها از این گوشتها میخورد.
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 641
(آیه 119)- در این آیه همین موضوع به عبارت دیگری که توأم با استدلال بیشتری است آمده، میفرماید: «چرا از حیواناتی نمیخورید که نام خدا بر آنها گفته شده؟ در حالی که آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است» (وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ).
سپس یک صورت را استثناء نموده، و میگوید: «مگر در صورتی که ناچار شوید» (إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ).
خواه این اضطرار بخاطر گرفتاری در بیابان و گرسنگی شدید بوده باشد و یا گرفتار شدن در چنگال مشرکان و اجبار کردن آنها به این موضوع.
بعد اضافه میکند که «بسیاری از مردم، دیگران را از روی جهل و نادانی و هوی و هوسها گمراه میسازند» (وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بأَهْوائِهِمْ بغَیْرِ عِلْمٍ).
در پایان آیه میفرماید: «پروردگار تو نسبت به آنها که تجاوزکارند آگاهتر است» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بالْمُعْتَدینَ).
همانها که با دلایل واهی نه تنها از راه حق منحرف میشوند بلکه سعی دارند دیگران را نیز منحرف سازند.
(آیه 120)- و از آنجا که ممکن است بعضی این کار حرام را در پنهانی مرتکب شوند در تعقیب آن، در این آیه به عنوان یک قانون کلی میگوید: «گناه آشکار و پنهان را رها سازید» (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ).
میگویند: در زمان جاهلیت عدهای عقیده داشتند که عمل منافی عفت (زنا) اگر در پنهانی باشد عیبی ندارد تنها اگر آشکارا باشد گناه است! هم اکنون نیز عملا عدهای این منطق جاهلی را پذیرفته و تنها از گناهان آشکار وحشت دارند، اما گناهان پنهانی را بدون احساس ناراحتی مرتکب میشوند! آیه فوق به شدت این منطق را محکوم میسازد.
سپس به عنوان یادآوری و تهدید گناهکاران به سرنوشت شومی که در انتظار آنهاست چنین میگوید: «آنها که تحصیل گناه کنند به زودی تکفیر اعمال خود را خواهند دید» (إِنَّ الَّذینَ یَکْسبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بما کانُوا یَقْتَرِفُونَ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 642
(آیه 121)- در آیات گذشته روی جنبه مثبت مسأله، یعنی خوردن از گوشتهای حلال تکیه شده بود، ولی در این آیه- برای تأکید هر چه بیشتر- روی جنبه منفی و مفهوم آن تکیه نموده و میگوید: «از گوشتهایی که نام خدا به هنگام ذبح بر آنها برده نشده است نخورید» (وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ).
سپس با یک جمله کوتاه مجددا این عمل را محکوم کرده میگوید: «این کار فسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگی و اطاعت فرمان خداست» (وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ).
و برای این که بعضی از مسلمانان ساده دل تحت تأثیر وسوسههای شیطانی آنها قرار نگیرند اضافه میکند: «شیاطین مطالب وسوسه انگیزی بطور مخفیانه به دوستان خود القا میکنند، تا با شما به مجادله برخیزند» (وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادلُوکُمْ).
ولی به هوش باشید «اگر تسلیم وسوسههای آنها شوید، شما هم در صف مشرکان قرار خواهید گرفت» (وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ).
این مجادله و وسوسه شاید اشاره به همان منطقی باشد که مشرکان به یکدیگر القا میکردند (و بعضی گفتهاند مشرکان عرب آن را از مجوسیان آموخته بودند) که اگر ما گوشت حیوان مرده را میخوریم به خاطر آن است که خدا آن را کشته یعنی نخوردن مردار یک نوع بیاعتنایی به کار خداست! غافل از آن که آنچه به مرگ طبیعی میمیرد علاوه بر این که غالبا بیمار است، سر بریده نیست و خونهای کثیف در لابلای گوشتهای آن میماند و فاسد میشود و گوشت را هم آلوده و فاسد میکند.
(آیه 122)
شأن نزول:
نقل شده است: «أبو جهل» که از دشمنان سرسخت اسلام و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود روزی سخت آن حضرت را آزاد داد، «حمزه» عموی شجاع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که تا آن روز اسلام را نپذیرفته بود و همچنان در باره آیین او مطالعه و اندیشه میکرد، و در آن روز از جریان کار أبو جهل و برادرزاده خویش باخبر شد، سخت برآشفت و یکسره به سراغ أبو جهل رفت و چنان بر سر- یا بینی او- کوفت که خون جاری شد، ولی أبو جهل با تمام نفوذی که داشت، به ملاحظه شجاعت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 643
فوق العاده حمزه از نشان دادن عکس العمل خودداری کرد.
سپس حمزه به سراغ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و اسلام را پذیرفت و تا واپسین دم عمر، از این آیین آسمانی دفاع میکرد.
آیه در باره این حادثه نازل گردید و وضع ایمان حمزه و پافشاری أبو جهل را در کفر و فساد مشخص ساخت.
از بعضی روایات نیز استفاده میشود که آیه در مورد ایمان آوردن عمار یاسر و اصرار أبو جهل در کفر نازل گردیده است.
تفسیر:
ایمان و روشن بینی- ارتباط این آیه و آیه بعد با آیات قبل از این نظر است که در آیات گذشته اشاره به دو دسته مؤمن خالص و کافر لجوج شده بود، در اینجا نیز با ذکر دو مثال جالب و روشن وضع این دو طایفه مجسم گردیده است.
نخست این که افرادی را که در گمراهی بودند، سپس با پذیرش حق و ایمان تغییر مسیر دادهاند تشبیه به مردهای میکند که به اراده و فرمان خدا زنده شده است (أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ).
ایمان افراد را دگرگون میسازد و در سراسر زندگی آنها اثر میگذارد و آثار حیات را در تمام شؤون آنها آشکار مینماید.
سپس میگوید: «ما برای چنین افراد نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه بروند» (وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بهِ فِی النَّاس).
منظور از این «نور» تنها قرآن و تعلیمات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیست، بلکه علاوه بر این، ایمان به خدا، بینش و درک تازهای به انسان میبخشد افق دید او را از زندگی محدود مادی و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمی فوق العاده وسیع فرو میبرد.
در پرتو این نور میتواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند، و از بسیاری اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفکر محدود مادی، و یا غلبه خودخواهی و هوی و هوس، گرفتار آن میشوند مصون و محفوظ بماند.
و این که در روایات اسلامی میخوانیم: المؤمن ینظر بنور اللّه «انسان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 644
با ایمان با نور خدا نگاه میکند» اشاره به همین حقیقت است.
سپس چنین فرد زنده و فعال و نورانی و مؤثری را با افراد بیایمان لجوج مقایسه کرده، میگوید: «آیا چنین کسی همانند شخصی است که در امواج ظلمتها و تاریکیها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمیگردد»؟! (کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بخارِجٍ مِنْها).
از هستی و وجود این گونه افراد در حقیقت چیزی جز یک شبح، یک قالب، یک مثال و یک مجسمه باقی مانده است، هیکلی دارند بیروح و مغز و فکری از کار افتاده! و در پایان آیه اشاره به علت این سرنوشت شوم کرده، میگوید: «این چنین اعمال کافران در نظرشان جلوه داده شده است» (کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 123)- و از آنجا که قهرمان این ماجرا در جهت نفی «ابو جهل» بود، و او از سردمداران مشرکان مکّه و قریش محسوب میشد در این آیه اشاره به وضع این رهبران گمراه و زعمای کفر و فساد کرده میفرماید: «این چنین قرار دادیم در هر شهر و آبادی بزرگانی را که طریق گناه پیش گرفتند و با مکر و فریب و نیرنگ مردم را از راه منحرف ساختند» (وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها).
یعنی، سر انجام نافرمانی و گناه فراوان این شد که رهزن راه حق شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند.
و در پایان آیه میگوید: «آنها جز به خودشان نیرنگ نمیزنند ولی نمیفهمند و متوجه نیستند» (وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بأَنْفُسهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).
از این آیه به خوبی استفاده میشود که مفاسد و بدبختیهایی که دامن اجتماعات را میگیرد از بزرگترها و سردمداران اقوام سر چشمه میگیرد و آنها هستند که با انواع حیله و نیرنگ راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم میپوشانند.
(آیه 124)
شأن نزول:
نقل شده که: این آیه در باره ولید بن مغیره (که از سران برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 645
معروف بتپرستان بود و به اصطلاح مغز متفکر آنها محسوب میشد) نازل گردیده است، او به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میگفت: اگر نبوت راست باشد من به احراز این مقام از تو سزاوارترم، زیرا هم سنّم از تو بیشتر است و هم مالم!
تفسیر:
انتخاب پیامبر به دست خداست- در این آیه اشارهای کوتاه و پرمعنی به طرز تفکّر و ادعاهای مضحک این سردمداران باطل و «اکابر مجرمیها» کرده میگوید: «هنگامی که آیهای از طرف خدا برای هدایت آنها فرستاده میشد میگفتند: ما هرگز ایمان نمیآوریم، مگر این که به ما نیز همان مقامات و آیاتی که به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود» (وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ).
قرآن پاسخ روشنی به آنها میدهد و میگوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادی انتخاب کند! زیرا «خداوند از همه بهتر میداند رسالت خود را در کجا قرار دهد» (اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ).
روشن است رسالت نه ارتباطی به سن و مال دارد و نه به موقعیت قبایل، بلکه شرط آن قبل از هر چیز آمادگی روحی، پاکی ضمیر، سجایای اصیل انسانی، فکر بلند و اندیشه قوی، و بالاخره تقوی و پرهیزکاری فوق العادهای در مرحله عصمت است، و وجود این صفات مخصوصا آمادگی برای مقام عصمت چیزی است که جز خدا نمیداند، و چقدر فرق است میان این شرایط و میان آنچه آنها فکر میکردند.
جانشین پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز تمام صفات و برنامههای او را، به جز وحی و تشریع، دارد یعنی هم حافظ شرع و شریعت است و هم پاسدار مکتب و قوانین او و هم رهبر معنوی و مادی مردم، لذا باید او هم دارای مقام عصمت و مصونیت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خویش را به ثمر برساند و رهبری مطاع و سرمشقی مورد اعتماد گردد.
و به همین دلیل انتخاب او نیز به دست خداست نه از طریق انتخاب مردم برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 646
و شوری و خدا میداند این مقام را در چه جایی قرار دهد نه خلق خدا! و در آخر آیه سرنوشتی را که در انتظار این گونه مجرمان و رهبران پر ادعای باطل است بیان کرده، میگوید: «به زودی این گنهکاران به خاطر مکر و فریبی که برای گمراه ساختن مردم به کار زدند، گرفتار کوچکی و حقارت در پیشگاه خدا و عذاب شدید خواهند شد» (سَیُصِیبُ الَّذینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدیدٌ بما کانُوا یَمْکُرُونَ).
این خودخواهان میخواستند با کارهای خلاف خود موقعیت و بزرگی خویش را حفظ کنند، ولی خدا آنها را آنچنان «تحقیر» خواهد کرد که دردناکترین شکنجههای روحی را احساس کنند.
(آیه 125)- امدادهای الهی! در تعقیب آیات گذشته که در زمینه مؤمنان راستین و کافران لجوج، بحث میکرد در اینجا مواهب بزرگی را که در انتظار دسته اول، و بیتوفیقیهایی را که دامنگیر دسته دوم میشود شرح میدهد.
نخست میگوید: «هر کس را خدا بخواهد هدایت کند سینهاش را برای پذیرش حق گشاده میسازد و آن کس را که بخواهد گمراه سازد سینهاش را آن چنان تنگ و محدود میکند که گویا میخواهد به آسمان بالا رود» (فَمَنْ یُرِد اللَّهُ أَنْ یَهْدیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ).
و برای تأکید این موضوع اضافه میکند: «خداوند این چنین، پلیدی و رجس را، بر افراد بیایمان قرار میدهد» و سراپای آنها را نکبت و سلب توفیق فرا خواهد گرفت (کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ).
کرارا گفتهایم که منظور از «هدایت» و «اضلال» الهی فراهم ساختن یا از میان بردن مقدمات هدایت در مورد کسانی است که آمادگی و عدم آمادگی خود را برای پذیرش حق با اعمال و کردار خویش اثبات کردهاند.
(آیه 126)- در این آیه به عنوان تأکید بحث گذشته میگوید: «این مطلب (که مددهای الهی شامل حال حق طلبان میگردد و سلب موفقیت به سراغ دشمنان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 647
حق میرود) یک سنت مستقیم و ثابت و دگرگونیناپذیر الهی است» (وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً).
در پایان آیه باز تأکید میکند که: «ما نشانهها و آیات خود را برای آنها که دلی پذیرا و گوشی شنوا دارند شرح دادیم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ).
(آیه 127)- در این آیه دو قسمت از بزرگترین موهبتهایی را که به افراد بیدار و حقطلب میدهد بیان میکند، نخست این که: «برای آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است» (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ). و دیگر این که: «ولی و سرپرست و حافظ و ناصر آنها خداست» (وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ). «و تمام اینها به خاطر اعمال نیکی است که انجام میدادند» (بما کانُوا یَعْمَلُونَ).
چه افتخاری از این بالاتر که سرپرستی و کفالت امور انسان را خداوند بر عهده گیرد و او حافظ و یار و یاورش باشد.
و چه موهبتی از این عظیمتر که «دار السّلام» یعنی محلی که در آن نه جنگ است نه خونریزی، نه خشونت است و نه رقابتهای کشنده و طاقتفرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد و کینه و نه غم و اندوه، که از هر نظر قرین آرامش است، در انتظار انسان باشد.
(آیه 128)- در این آیه مجددا قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراهکننده باز میگردد و بحثهای آیات گذشته را با آن تکمیل میکند.
آنها را به یاد روزی میاندازد که رو در روی شیاطینی که از آنها الهام گرفتهاند میایستند و از این پیروان و آن پیشوایان سؤال میشود.
نخست میگوید: «آن روز که خداوند همه را جمع و محشور میسازد، ابتدا میگوید: ای جمعیت جن و شیاطین اغواگر! شما افراد زیادی از انسانها را گمراه ساختید» (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَد اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْس).
منظور از کلمه «جن» در اینجا همان شیاطین است، زیرا جن در اصل به معنی هر موجود ناپیدا میباشد و در آیه 50 سوره کهف در باره رئیس شیاطین «ابلیس» میخوانیم: کانَ مِنَ الْجِنِّ یعنی او از جن بود. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 648
اما شیاطین اغواگر گویا در برابر این سخن پاسخی ندارند و سکوت میکنند، ولی «پیروان آنها از بشر چنین میگویند: پروردگارا! آنها از ما بهره گرفتند و ما هم از آنها، تا زمانی که اجل ما پایان گرفت» (وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْس رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا ببَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذی أَجَّلْتَ لَنا).
منظور از «اجل» در این آیه پایان زندگی است، زیرا اجل به این معنی در بسیاری از آیات قرآن به کار رفته است.
اما خداوند همه این پیشوایان و پیروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته میگوید: «جایگاه همه شما آتش است و جاودانه در آن خواهید ماند مگر آنچه خدا بخواهد» (قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فِیها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
و در پایان آیه میفرماید: «پروردگار تو حکیم و داناست» (إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
هم کیفرش روی حساب است و هم عفو و بخشش، و به خوبی از موارد آنها آگاه میباشد.
(آیه 129)- در این آیه اشاره به یک قانون همیشگی الهی در مورد این گونه اشخاص کرده میگوید: ستمگران و طاغیان در این دنیا حامی و پشتیبان یکدیگر و رهبر و راهنمای هم بودند و در مسیرهای غلط همکاری نزدیک داشتند «همان طور که در جهان دیگر نیز آنها را به یکدیگر وامیگذاریم و این به خاطر اعمالی است که در این جهان انجام دادند» (وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بما کانُوا یَکْسبُونَ).
تعبیر «بما کانوا یکسبون» نشان میدهد که این سیه روزی و بدبختی به خاطر اعمال خودشان است و این یک سنت الهی و قانون آفرینش است که رهسپران راههای تاریک جز سقوط در چاه و درّه بدبختی فرجامی نخواهند داشت.
(آیه 130)- اتمام حجت! در آیات گذشته سرنوشت شیطان صفتان ستمگر در روز رستاخیز بیان شده، برای این که تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنین اعمالی زدند در این آیه و دو آیه بعد روشن میسازد که به اندازه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 649
کافی هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گردیده است.
لذا خداوند در روز قیامت به آنها میگوید: «ای جمعیت جن و انس آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند و آیات مرا بازگو نکردند و در باره ملاقات چنین روزی به شما اخطار ننمودند»ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا)
.
سپس میگوید: از آنجا که روز رستاخیز روز کتمان نیست و نشانههای همه چیز آشکار است و هیچ کس نمیتواند چیزی را پنهان دارد، «همگی در برابر این پرستش الهی، اظهار میدارند: ما بر ضد خود گواهی میدهیم و اعتراف میکنیم» که چنین رسولانی آمدند و پیامهای تو را به ما رسانیدند اما مخالفت کردیمالُوا شَهِدْنا عَلی أَنْفُسنا)
.
آری! دلایل کافی از طرف پروردگار در اختیار آنها بود و آنها راه را از چاه میشناختند «ولی زندگی فریبنده دنیا و زرق و برق وسوسهانگیز آن، آنها را فریب داد»َ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا)
. بار دیگر قرآن تأکید میکند که «آنها با صراحت به زبان خود گواهی میدهند که راه کفر پوییدند و در صف منکران حق قرار گرفتند»َ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ)
.
(آیه 131)- در این آیه همان مضمون آیه گذشته را، اما به صورت یک قانون کلی و سنت همیشگی الهی، بازگو میکند که «این به خاطر آن است که پروردگار تو هیچ گاه مردم شهرها و آبادیها را به خاطر ستمگریهایشان، در حالی که غافلند، هلاک نمیکند» مگر این که رسولانی به سوی آنها بفرستد و آنها را متوجه زشتی اعمالشان سازد و گفتنیها را بگوید (ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری بظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ).
ممکن است کلمه «بظلم» به این معنی باشد که خدا افراد غافل را از روی ظلم و ستم کیفر نمیدهد زیرا کیفر دادن آنها در این حال، ظلم و ستم است و خداوند برتر از این است که در باره کسی ستم کند.
(آیه 132)- و سر انجام آنها را در این آیه خلاصه کرده، چنین میگوید: «هر یک از این دستهها (نیکوکار و بدکار، فرمانبردار و قانون شکن، حق طلب و ستمگر) برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 650
درجات و مراتبی بر طبق اعمال خود در آنجا دارند و پروردگارت هیچ گاه از اعمال آنها غافل نیست، بلکه همه را میداند و به هر کس آنچه لایق است میدهد» (وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).
این آیه بار دیگر بر این حقیقت تأکید میکند که تمام مقامها و «درجات» و «درکات» زاییده اعمال خود آدمی است و نه چیز دیگر.
(آیه 133)- این آیه در واقع استدلالی است برای آنچه در آیات پیش در زمینه عدم ظلم پروردگار بیان شد، میگوید: «پروردگار تو، هم بینیاز است، و هم رحیم و مهربان» (وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ).
بنابراین، دلیلی ندارد که بر کسی کوچکترین ستم روا دارد، زیرا کسی ستم میکند که یا نیازمند باشد یا خشن و سنگدل به علاوه نه نیازی به اطاعت شما دارد و نه بیمی از گناهانتان، زیرا «اگر بخواهد همه شما را میبرد و به جای شما کسان دیگری را که بخواهد جانشین میسازد همان طور که شما را از دودمان انسانهای دیگری که در بسیاری از صفات با شما متفاوت بودند آفرید» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدکُمْ ما یَشاءُ کَما أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ).
بنابراین، او هم بینیاز و هم مهربان و هم قادر بر هر چیز است با این حال تصور ظلم در باره او ممکن نیست.
(آیه 134)- و با توجه به قدرت بیپایان او روشن است که: «آنچه به شما در زمینه رستاخیز و پاداش و کیفر وعده داده خواهد آمد و کمترین تخلفی در آن نیست» (إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ). «و شما هرگز نمیتوانید از قلمرو حکومت او خارج شوید و از پنجه عدالت او فرار کنید» (وَ ما أَنْتُمْ بمُعْجِزینَ).
(آیه 135)- سپس به پیامبر دستور میدهد که «آنها را تهدید کن و بگو: ای قوم من! هر کار از دستتان ساخته است انجام دهید من هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودی خواهید دانست سر انجام نیک و پیروزی نهایی با کیست اما بطور مسلم ظالمان و ستمگران پیروز نخواهند شد و روی سعادت را نخواهند دید» (قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 651
لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
(آیه 136)- بار دیگر برای ریشه کن ساختن افکار بت پرستی از مغزها به ذکر عقاید و رسوم و آداب و عبادات خرافی مشرکان پرداخته و با بیان رسا خرافی بودن آنها را روشن میسازد.
نخست میگوید: «کفار مکّه و سایر مشرکان سهمی از زراعت و چهارپایان خود را برای خدا و سهمی نیز برای بتها قرار میدادند، و میگفتند: این قسمت مال خداست و این هم مال شرکای ما، یعنی بتهاست» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا).
سپس اشاره به داوری عجیب آنها در این باره کرده، میگوید: «سهمی را که برای بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمیرسید و اما سهمی را که برای خدا قرار داده بودند به بتها میرسید» (فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا یَصِلُ إِلَی اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلی شُرَکائِهِمْ).
هر گاه بر اثر حادثهای قسمتی از سهمی که برای خدا از زراعت و چهارپایان قرار داده بودند آسیب میدید و نابود میشد میگفتند: مهم نیست خداوند بینیاز است، اما اگر از سهم بتها از بین میرفت سهم خدا را به جای آن قرار میدادند و میگفتند: بتها نیاز بیشتری دارند.
در پایان آیه با یک جمله کوتاه این عقیده خرافی را محکوم میسازد و میگوید: «چه بد حکم میکنند» (ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
چه حکمی از این زشتتر و ننگینتر که انسان قطعه سنگ و چوب بیارزشی را بالاتر از آفریننده جهان هستی فکر کند، آیا انحطاط فکری از این بالاتر تصور میشود؟!
(آیه 137)- قرآن در این آیه اشاره به یکی دیگر از زشتکاریهای بتپرستان و جنایتهای شرم آور آنها کرده میگوید: «همان طور (که تقسیم آنها در مورد خداوند و بتها در نظرشان جلوه داشت و این عمل زشت و خرافی و حتی مضحک را کاری پسندیده میپنداشتند) همچنین شرکای آنها قتل فرزندان را در نظر بسیاری از بتپرستان برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 652
جلوه داده بود» (وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادهِمْ شُرَکاؤُهُمْ).
تا آنجا که کشتن بچههای خود را یک نوع افتخار و یا عبادت محسوب میداشتند.
منظور از «شرکاء» در اینجا بتها هستند که به خاطر آنان گاهی فرزندان خود را قربانی مینمودند و یا نذر میکردند که اگر فرزندی نصیب آنها شد آن را برای بت قربانی کنند، همان طور که در تاریخ بتپرستان قدیم گفته شده است.
و بنابراین نسبت «تزیین» به بتها به خاطر آن است که علاقه و عشق به بت آنها را وادار به این عمل جنایت بار میکرد.
سپس قرآن میگوید: «نتیجه این گونه اعمال زشت این بود که «بتها و خدمه آن، مشرکان را به هلاکت بیفکنند و دین و آیین حق را مشتبه سازند و آنها را از رسیدن به یک آیین پاک محروم نمایند» (لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ).
قرآن میگوید: «اما با این همه اگر خدا میخواست میتوانست به اجبار جلو آنها را بگیرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ).
ولی اجبار بر خلاف سنت خداست، خداوند خواسته بندگان، آزاد باشند تا راه تربیت و تکامل هموار گردد زیرا در اجبار نه تربیت است و نه تکامل.
و در پایان میفرماید: اکنون که چنین است و آنها در میان یک چنین اعمال خرافی زشت و ننگینی غوطهورند و حتی قبح آن را درک نمیکنند، و از همه بدتر این که گاهی آن را به خدا نیز نسبت میدهند «آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار» و به تربیت دلهای آماده و مستعد بپرداز (فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ).
(آیه 138)- در این آیه و آیات بعد به چند قسمت از احکام خرافی بتپرستان که حکایت از کوتاهی سطح فکر آنها میکند اشاره شده است.
نخست میگوید بتپرستان میگفتند: «این قسمت از چهارپایان و زراعت که مخصوص بتهاست و سهم آنها میباشد بطور کلی برای همه ممنوع است، مگر آنهایی که ما میخواهیم و به پندار آنها تنها این دسته حلال بود نه بر دیگران» (وَ قالُوا هذهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا یَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ بزَعْمِهِمْ).
و منظورشان همان خدمه و متولیان بت و بتخانه بود، تنها این دسته بودند که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 653
به پندار آنها حق داشتند از سهم بتها بخورند.
سپس اشاره به دومین چیزی میکند که آنها تحریم کرده بودند و میگوید:
آنها معتقد بودند که «قسمتی از چهارپایان هستند که سوار شدن بر آنها حرام است» (وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها).
بعد سومین قسمت از احکام ناروای آنها را بیان کرده میگوید: «نام خدا را بر قسمتی از چهارپایان نمیبردند» (وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا).
این جمله ممکن است اشاره به حیواناتی باشد که به هنگام ذبح تنها نام بت را بر آنها میبردند و یا حیواناتی بوده است که سوار شدن بر آنها را برای حج تحریم کرده بودند.
عجیب این است که به این احکام خرافی قناعت نمیکردند، بلکه «به خدا افترا میبستند و آن را به او نسبت میدادند» (افْتِراءً عَلَیْهِ).
در پایان آیه پس از ذکر این احکام ساختگی میگوید: «خداوند به زودی کیفر آنها را در برابر این افترائات خواهد داد» (سَیَجْزیهِمْ بما کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه 139)- در این آیه نیز به یکی دیگر از احکام خرافی بتپرستان در مورد گوشت حیوانات اشاره کرده میفرماید: «آنها گفتند: جنینهایی که در شکم این حیوانات است مخصوص مردان ما است، و بر همسران ما حرام است ولی اگر مرده متولد شود، همگی در آن شریکند» (وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی أَزْواجِنا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ).
قرآن به دنبال این حکم جاهلی، با این جمله مطلب را تمام کرده و میگوید:
«به زودی خداوند کیفر این گونه توصیفات آنها را میدهد» (سَیَجْزیهِمْ وَصْفَهُمْ).
و در پایان آیه میفرماید: «او حکیم و داناست» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
هم از اعمال و گفتار و تهمتهای ناروای آنان باخبر است و هم روی حساب، آنها را مجازات میکند.
(آیه 140)- در تعقیب چند آیه گذشته که سخن از قسمتی از احکام خرافی و آداب زشت و ننگین عصر جاهلیت عرب به میان آورد، در این آیه به شدت همه برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 654
این اعمال و احکام را محکوم کرده و با «هفت تعبیر مختلف» در جملههایی کوتاه اما بسیار رسا و جالب، وضع آنها را روشن میسازد.
نخست میگوید: «کسانی که فرزندان خود را از روی سفاهت و جهل کشتند، زیان کردند» (قَدْ خَسرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بغَیْرِ عِلْمٍ).
هم از نظر انسانی و اخلاقی، و هم از نظر عاطفی، و هم از نظر اجتماعی گرفتار خسارت و زیان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوی در جهان دیگر! هر یک از این تعبیرهای سهگانه به تنهایی برای معرفی زشتی عمل آنها کافی است. کدام علم و دانش اجازه میدهد که انسان چنین عملی را به عنوان یک سنت و یا قانون در جامعه خود بپذیرد؟! اینجاست که به یاد گفتار ابن عباس میافتیم که میگفت: اگر کسی بخواهد میزان عقب ماندگی اقوام جاهلی را بداند آیات سوره انعام (یعنی آیات فوق) را بخواند.
سپس قرآن میگوید: «اینان آنچه را خدا به آنان روزی داده بود و مباح و حلال ساخته بود، بر خود تحریم کردند و به خدا افترا زدند که خدا آنها را حرام کرده است» (وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَی اللَّهِ).
در این جمله با دو تعبیر دیگر اعمال آنها محکوم شده است، زیرا آنها نعمتی را که خدا به آنان «روزی» داده بود و حتی برای ادامه حیاتشان لازم و ضروری بود بر خود تحریم کردند و قانون خدا را زیر پا گذاشتند و دیگر این که به خدا «افترا» بستند که او چنین دستوری داده است، با آن که ابدا چنین نبود.
و در پایان آیه با دو تعبیر دیگر آنان را محکوم میسازد، نخست میگوید:
«آنها بطور مسلم گمراه شدند» (قَدْ ضَلُّوا).
سپس اضافه میکند «آنها هیچ گاه در مسیر هدایت نبودهاند» (وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ).
(آیه 141)- یک درس بزرگ توحید! در این آیه به چند موضوع اشاره شده است که هر کدام در حقیقت نتیجه دیگری است. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 655
نخست میگوید: «خداوند همان کسی است که انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفریده است که بعضی روی داربستها قرار گرفته (و با منظره بدیع و دلانگیز خود چشمها را متوجه خویش میسازند، و با میوههای لذیذ و پربرکت کام انسان را شیرین میکنند) و بعضی بدون احتیاج به داربست بر سر پا ایستاده و سایه بر سر آدمیان گسترده، و با میوههای گوناگون به تغذیه انسان کمک میکنند» (وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ).
سپس اشاره به دو قسمت از باغها و جنات کرده، میگوید: «و همچنین درختان نخل و زراعت را آفرید» (وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ).
بعد اضافه میکند که: «این درختان از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند» (مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ). یعنی با این که از زمین واحدی میرویند هر کدام طعم و عطر و خاصیتی مخصوص به خود دارند، که در دیگری دیده نمیشود.
سپس اشاره به دو قسمت دیگر از میوههایی میکند که فوق العاده مفید و دارای ارزش حیاتی هستند، و میگوید: «همچنین زیتون و انار» را آفرید (وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
انتخاب این دو، ظاهرا به خاطر آن است که این دو درخت در عین این که از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر میوه و خاصیت غذایی بسیار با هم متفاوتند.
لذا بلافاصله میفرماید «هم با یکدیگر شبیهند و هم غیر شبیه» (مُتَشابهاً وَ غَیْرَ مُتَشابهٍ).
پس از ذکر این همه نعمتهای گوناگون پروردگار، میگوید: «از میوه آنها به هنگامی که به ثمر نشست، بخورید ولی فراموش نکنید که به هنگام چیدن، حق آن را باید ادا کنید» (کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادهِ).
و در پایان، فرمان میدهد که «اسراف نکنید، زیرا خداوند مسرفان را دوست نمیدارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ).
(آیه 142)- در این آیه و دو آیه بعد در باره حیوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن میگوید. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 656
نخست میگوید: خداوند کسی است که از چهارپایان برای شما حیوانات بزرگ و باربر و حیوانات کوچک آفرید» (وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً).
«فرش» به همان معنی معروف است، ولی در اینجا به معنی گوسفند و نظیر آن از حیوانات کوچک تفسیر شده است.
سپس چنین نتیجه میگیرد، اکنون که همه اینها مخلوق خداست و حکم آن به دست اوست، به شما اجازه میدهد که «از آنچه خدا به شما روزی داده است بخورید» (کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ).
و برای تأکید این سخن و ابطال احکام خرافی مشرکان، میفرماید: «از گامهای شیطان پیروی نکنید، که او دشمن آشکار شماست» دشمنی که از آغاز خلقت آدم با شما اعلان جنگ داده است (وَ لا تَتَّبعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ).
(آیه 143)- در این آیه به عنوان توضیح، قسمتی از حیوانات حلال گوشت و قسمتی از حیواناتی را که هم باربرند و هم برای تغذیه انسان قابل استفادهاند، شرح میدهد و میگوید: «خداوند هشت جفت از چهارپایان را برای شما آفرید، از گوسفند و میش یک جفت (نر و ماده) و از بز یک جفت (نر و ماده)» (ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْز اثْنَیْنِ).
پس از ذکر این چهار زوج بلافاصله به پیامبرش دستور میدهد که «از آنها صریحا بپرس: آیا خداوند نرهای آنها را حرام کرده یا مادهها را»؟ (قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ). «یا حیواناتی که در شکم میشها یا بزهای ماده است» (أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ).
بعد اضافه میکند: «اگر راست میگویید و بر تحریم هر یک از این حیوانات از روی علم و دانش دلیلی دارید به من خبر دهید» (نَبِّئُونِی بعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادقِینَ).
(آیه 144)- در این آیه، چهار زوج دیگر را بیان میکند و میفرماید: «از شتر، دو زوج (نر و ماده) و از گاو هم دو زوج (نر و ماده) قرار دادیم، بگو: کدامیک از اینها را خدا حرام کرده است، نرها یا مادهها را و یا حیواناتی که در شکم شترها یا برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 657
گاوهای ماده است»؟ (وَ مِنَ الْإِبلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ).
حکم به حلال بودن یا حرام بودن این حیوانات تنها به دست خداوندی است که آفریننده آنها و آفریدگار بشر و تمام جهان هستی است.
در آیه قبل تصریح شده بود که هیچ گونه دلیل علمی و عقلی برای تحریم این حیوانات در اختیار مشرکان نبود، و چون آنها ادعای نبوت و وحی نیز نداشتند، بنابراین، احتمال سوم باقی میماند که ادعا کنند به هنگام صدور این فرمان، از پیامبران الهی، حاضر و گواه بودهاند.
لذا میفرماید: «آیا شما شاهد و گواه این مطلب بودید، هنگامی که خداوند شما را به این موضوع توصیه کرد» (أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بهذا).
و چون جواب این سؤال نیز منفی بوده، ثابت میشود که آنها جز تهمت و افتراء در این باره سرمایهای نداشتند.
لذا در پایان آیه اضافه میکند: «چه کسی ستمکارتر است از آنها که بر خدا دروغ میبندند تا مردم را از روی جهل گمراه سازند، مسلما خداوند هیچ گاه ستمگران را هدایت نخواهد کرد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بغَیْرِ عِلْمٍ، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
از آیه فوق استفاده میشود که دروغ بستن به خدا یکی از بزرگترین ستمها است، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خویشتن!
(آیه 145)- بخشی از حیوانات حرام. برای روشن ساختن محرمات الهی از بدعتهایی که مشرکان در آیین حق گذاشته بودند، در این آیه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور میدهد که: «صریحا به آنها بگو: در آنچه بر من وحی شده هیچ غذای حرامی را برای هیچ کس (اعم از زن و مرد، کوچک و بزرگ) نمییابم» (قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ).
مگر چند چیز «نخست این که مردار باشد» (إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً).
«یا خونی که از بدن حیوان بیرون میریزد» (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 658
نه خونهایی که پس از بریدن رگهای حیوان و خارج شدن مقدار زیادی از خون در لابلای رگهای مویین در وسط گوشتها باقی میماند «یا گوشت خوک» (أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ). زیرا «همه اینها رجس و پلیدی است» و مایه تنفر طبع سالم آدمی و منبع انواع آلودگیها و سر چشمه زیانهای مختلف (فَإِنَّهُ رِجْسٌ).
سپس به نوع چهارم اشاره کرده میگوید: «یا حیواناتی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شده است» (أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بهِ). که از نظر اخلاقی و معنوی نشانه بیگانگی از خدا و دوری از مکتب توحید است.
بنابراین، شرایط ذبح اسلامی، بر دو گونه است، بعضی مانند بریدن رگهای چهارگانه و بیرون ریختن خون حیوان، جنبه بهداشتی دارد، و بعضی مانند رو به قبله بودن و گفتن «بسم اللّه» و ذبح به وسیله مسلمان، جنبه معنوی.
در پایان آیه کسانی را که از روی ناچاری و اضطرار، و نیافتن هیچ غذای دیگر برای حفظ جان خویش، از این گوشتهای حرام استفاده میکنند، استثناء کرده و میگوید: «کسانی که اضطرار پیدا کنند، گناهی بر آنها نیست، مشروط بر این که تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و یا حلال شمردن حرام الهی و نه زیاد از حد، بخورند، در این صورت پروردگار آمرزنده مهربان، آنها را معاف خواهد ساخت» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت این دو شرط برای آن است که افرادی اضطرار را دستاویز برای تجاوز به حریم قوانین الهی نسازند.
(آیه 146)- محرمات بر یهود. در این آیه اشاره به قسمتی از محرمات بر یهود میکند تا روشن شود، که احکام مجعول و خرافی بتپرستان نه با آیین اسلام سازگار است و نه با آیین یهود، (و نه با آیین مسیح که معمولا در احکامش از آیین یهود پیروی میکند). لذا نخست میگوید: «بر یهودیان، هر حیوان ناخنداری را حرام کردیم» (وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذی ظُفُرٍ).
بنابراین، تمام حیواناتی که «سم چاک» نیستند اعم از چهارپایان یا پرندگان، بر یهود تحریم شده بود. برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 659
سپس میفرماید: «پیه و چربی موجود در بدن گاو و گوسفند را نیز بر آنها حرام کرده بودیم» (وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما).
و به دنبال آن، سه مورد را استثناء میکند، نخست «چربیهایی که در پشت این دو حیوان قرار دارد» (إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما). «و چربیهایی که در پهلوها و لابلای امعاء قرار گرفته» (أَوِ الْحَوایا). «و چربیهایی که با استخوان آمیخته شده است» (أَوْ مَا اخْتَلَطَ بعَظْمٍ).
ولی در پایان آیه تصریح میکند که اینها در حقیقت بر یهود حرام نبود، «اما به خاطر ظلم و ستمی که میکردند، از این گونه گوشتها و چربیها که مورد علاقه آنها بود به حکم خدا محروم شدند» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ ببَغْیِهِمْ).
و برای تأکید اضافه میکند: «این یک حقیقت است و ما راست میگوییم» (وَ إِنَّا لَصادقُونَ).
(آیه 147)- از آنجا که لجاجت یهود و مشرکان روشن بوده و امکان داشته پافشاری کنند و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را تکذیب نمایند، در این آیه خداوند به پیامبرش دستور میدهد که «اگر تو را تکذیب کنند به آنها بگو: پروردگارتان رحمت وسیع و پهناوری دارد» (فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسعَةٍ).
و شما را زود مجازات نمیکند بلکه مهلت میدهد، شاید از اشتباهات خود برگردید و از کرده خود پشیمان شوید و به سوی خدا باز آیید.
ولی اگر از مهلت الهی باز هم سوء استفاده کنید، و به تهمتهای ناروای خود ادامه دهید، بدانید کیفر خداوند قطعی است، و سر انجام دامان شما را خواهد گرفت، زیرا «مجازات او از جمعیت مجرمان دفع شدنی نیست» (وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ).
این آیه به خوبی عظمت تعلیمات قرآن را روشن میسازد که بعد از شرح این همه خلافکاریهای یهود و مشرکان، باز آنها را فورا تهدید به عذاب نمیکند بلکه نخست با تعبیرهای آکنده از محبت راه بازگشت را به سوی آنها گشوده، تا تشویق شوند و به سوی حق بازگردند، اما برای این که رحمت پهناور الهی باعث جرأت برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 660
و جسارت و طغیان آنان نگردد، و دست از لجاجت بردارند در آخرین جمله آنها را تهدید به مجازات قطعی خدا میکند.
(آیه 148)- فرار از مسؤولیت به بهانه «جبر»! به دنبال سخنانی که از مشرکان در آیات سابق گذشت، در این آیه اشاره به پارهای از استدلالات واهی و پاسخ آن شده است، نخست میگوید: «به زودی مشرکان (در پاسخ ایرادات تو در زمینه شرک و تحریم روزیهای حلال) چنین میگویند که اگر خداوند میخواست نه ما مشرک میشدیم و نه نیاکان ما بتپرست بودند، و نه چیزی را تحریم میکردیم»، پس آنچه ما کردهایم و میگوییم همه خواست اوست (سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ).
مشرکان مانند بسیاری از گناهکاران میخواستند با استتار تحت عنوان جبر از مسؤولیت خلافکاریهای خود فرار کنند. در حقیقت آنها مدعی بودهاند سکوت خدا در برابر بتپرستی و تحریم پارهای از حیوانات، دلیل بر رضایت اوست زیرا اگر راضی نبود میبایست به نوعی ما را از این کار بازدارد.
اما قرآن در پاسخ آنها به طرز قاطعی بحث کرده، نخست میگوید: تنها اینها نیستند که چنین دروغهایی را بر خدا میبندند «بلکه جمعی از اقوام گذشته نیز همین دروغها را میگفتند ولی سر انجام گرفتار عواقب سوء اعمالشان شدند و طعم مجازات ما را چشیدند» (کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَأْسَنا).
آنها در حقیقت با این گفتههای خود، هم دروغ میگفتند و هم انبیاء را تکذیب میکردند، اگر او به این اعمال راضی بود چگونه پیامبران خود را برای دعوت به توحید میفرستاد، اصولا دعوت انبیاء خود مهمترین دلیل برای آزادی اراده و اختیار انسان است.
سپس میگوید: «به آنها بگو: آیا راستی دلیل قطعی و مسلّمی بر این ادعا دارید اگر دارید چرا نشان نمیدهید» (قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا).
و سر انجام اضافه میکند که «شما بطور قطع هیچ دلیلی بر این ادعاها ندارید، تنها از پندارها و خیالات خام پیروی میکنید» (إِنْ تَتَّبعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 661
إِلَّا تَخْرُصُونَ).
(آیه 149)- در این آیه برای ابطال ادعای مشرکان دلیل دیگری ذکر میکند، و میگوید: «بگو خداوند دلایل صحیح و روشن در زمینه توحید و یگانگی خویش و همچنین احکام حلال و حرام اقامه کرده است» هم به وسیله پیامبران خود و هم از طریق عقل، بطوری که هیچ گونه عذری برای هیچ کس باقی نماند (قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ).
بنابراین، آنها هرگز نمیتوانند ادعا کنند که خدا با سکوت خویش، عقاید و اعمال ناروایشان را امضا کرده است، و نیز نمیتوانند ادعا کنند که در اعمالشان مجبورند، زیرا اگر مجبور بودند، اقامه دلیل و فرستادن پیامبران و دعوت و تبلیغ آنان بیهوده بود، اقامه دلیل، دلیل بر آزادی اراده است.
و در پایان آیه میفرماید: «خداوند اگر بخواهد، همه شما را از طریق اجبار هدایت خواهد کرد» (فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ).
ولی نه چنان ایمانی ارزش خواهد داشت و نه اعمالی که در پرتو آن انجام میگیرد، بلکه فضیلت و تکامل انسان در آن است که راه هدایت و پرهیزکاری را با پای خود و به اراده و اختیار خویش بپیماید.
از امام کاظم علیه السّلام چنین نقل شده است که فرمود: «خداوند بر مردم دو حجت دارد، حجت آشکار و حجت پنهان، حجت آشکار، رسولان و انبیاء و امامانند، و حجت باطنه، عقول و افکارند».
(آیه 150)- در این آیه برای این که بطلان سخنان آنها روشنتر شود، و نیز اصول صحیح قضاوت و داوری رعایت گردد، از آنها دعوت میکند که اگر شهود معتبری دارند، که خداوند حیوانات و زراعتهایی را که آنها مدّعی تحریم آن هستند.
تحریم کرده، اقامه کنند.
لذا میگوید: «ای پیامبر! به آنها بگو: گواهان خود را که گواهی بر تحریم اینها میدهند بیاورید». (قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا).
سپس اضافه میکند: اگر آنها دسترسی به گواهان معتبری پیدا نکردند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 662
(و قطعا پیدا نمیکنند) «و تنها به گواهی و ادعای خویش قناعت نمودند، تو هرگز با آنها هم صدا نشو و مطابق شهادت و ادعای آنان گواهی مده» (فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ).
قرائن گواهی میدهد که این احکام ساختگی، صرفا از هوی و هوس و تقلیدهای کورکورانه سر چشمه گرفته، چه این که هیچ سند و مدرکی از انبیای الهی و کتب آسمانی بر تحریم این امور ندارند.
لذا در جمله بعد میگوید: «از هوی و هوسهای کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و آنها که به آخرت ایمان ندارند و آنها که برای خدا شریک قائل شدهاند، پیروی مکن» (وَ لا تَتَّبعْ أَهْواءَ الَّذینَ کَذَّبُوا بآیاتِنا وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بالْآخِرَةِ وَ هُمْ برَبِّهِمْ یَعْدلُونَ).
یعنی، بتپرستی آنها و انکار قیامت و رستاخیز و خرافات و هویپرستی آنان گواه زندهای است، که این احکام آنان نیز ساختگی است و ادعایشان در مورد تحریم این موضوعات از طرف خدا، بیاساس و بیارزش است.
(آیه 151)- فرمانهای دهگانه! پس از نفی احکام ساختگی مشرکان که در آیات قبل گذشت، این آیه و دو آیه بعد اشاره به اصول محرمات در اسلام کرده و گناهان کبیره ردیف اول را ضمن بیان کوتاه و پر مغز و جالبی در ده قسمت بیان میکند، نخست میگوید: «به آنها بگو: بیایید تا آنچه را خدا بر شما تحریم کرده است بخوانم و برشمرم» (قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ).
1- «این که هیچ چیز را شریک و همتای خدا قرار ندهید» (أَلَّا تُشْرِکُوا بهِ شَیْئاً).
2- «نسبت به پدر و مادر نیکی کنید» (وَ بالْوالِدَیْنِ إِحْساناً).
3- «فرزندان خود را به خاطر تنگدستی و فقر نکشید» (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ). «زیرا روزی شما و آنها همه به دست ماست و ما همه را روزی میدهیم» (نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ).
4- «به اعمال زشت و قبیح نزدیک نشوید، خواه آشکار باشد، خواه پنهان» برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 663
(وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).
یعنی، نه تنها انجام ندهید، بلکه به آن نزدیک هم نشوید.
5- «دست به خون بیگناهان نیالایید و نفوسی را که خداوند محترم شمرده و ریختن خون آنها مجاز نیست به قتل نرسانید مگر این که طبق قانون الهی اجازه قتل آنها داده شده باشد» مثل این که قاتل باشند (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بالْحَقِّ). و به دنبال این پنج قسمت برای تأکید بیشتر میفرماید: «اینها اموری است که خداوند به شما توصیه کرده، تا دریابید و از ارتکاب آنها خودداری نمایید» (ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
(آیه 152)- ششم: «هیچ گاه جز به قصد اصلاح نزدیک مال یتیمان نشوید، تا هنگامی که به حدّ بلوغ برسند» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ)
.
7- «کم فروشی نکنید و حق پیمانه و وزن را با عدالت ادا کنید» (وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ بالْقِسْطِ)
.
و از آنجا که هر قدر انسان دقت در پیمانه و وزن کند باز ممکن است، مختصر کم و زیادی صورت گیرد که سنجش آن با پیمانهها و ترازوهای معمولی امکان پذیر نیست، به دنبال این جمله اضافه میکند: «هیچ کس را جز به اندازه توانایی تکلیف نمیکنیم» (لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها)
.
8- «هر گاه به هنگام داوری یا شهادت و یا در مورد دیگر سخنی میگویید عدالت را رعایت کنید و از مسیر حق منحرف نشوید، هر چند در مورد خویشاوندان شما باشد و داوری و شهادت به حق به زیان آنها تمام گردد» (وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی)
.
9- «به عهد الهی وفا کنید و آن را نشکنید» (وَ بعَهْد اللَّهِ أَوْفُوا)
.
منظور از «عهد الهی» همه پیمانهای الهی اعم از پیمانهای «تکوینی» و «تشریعی» و تکالیف الهی و هر گونه عهد و نذر و قسم است.
و باز برای تأکید در پایان این چهار قسمت، میفرماید: «اینها اموری است که برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 664
خداوند به شما توصیه میکند، تا متذکر شوید» (ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)
.
(آیه 153)- دهم: «این راه مستقیم من، راه توحید، راه حق و عدالت، راه پاکی و تقواست، از آن پیروی کنید و هرگز در راههای انحرافی و پراکنده گام ننهید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده میکند و تخم نفاق و اختلاف را در میان شما میپاشد» (وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبعُوهُ وَ لا تَتَّبعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بکُمْ عَنْ سَبیلِهِ).
و در پایان برای سومین بار تأکید میکند که: «اینها اموری است که خداوند به شما توصیه میکند تا پرهیزکار شوید» (ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
1- اهمیت نیکی به پدر و مادر!
ذکر نیکی به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرک، و قبل از دستورهای مهمی همانند تحریم قتل نفس، و اجرای اصول عدالت، دلیل بر اهمیت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهای اسلامی است.
این موضوع وقتی روشنتر میشود که توجه کنیم به جای «تحریم آزار پدر و مادر» که هماهنگ با سایر تحریمهای این آیه است، موضوع احسان و نیکی کردن، ذکر شده است، یعنی نه تنها ایجاد ناراحتی برای آنها حرام است بلکه علاوه بر آن، احسان و نیکی در مورد آنان نیز لازم و ضروری است.
و جالبتر این که کلمه «احسان» را به وسیله «ب» متعدی ساخته و فرموده است «و بالوالدین احسانا» بنابراین، آیه تأکید میکند که موضوع نیکی به پدر و مادر را باید آنقدر اهمیت داد که شخصا و بدون واسطه به آن اقدام نمود.
2- قتل فرزندان به خاطر گرسنگی!
از این آیات برمیآید که عربهای دوران جاهلی نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصبهای غلط، زنده به گور میکردند، بلکه پسران را که سرمایه بزرگی در جامعه آن روز محسوب میشد، نیز از ترس فقر و تنگدستی به قتل میرسانیدند.
با نهایت تأسف این عمل جاهلی در عصر و زمان ما در شکل دیگری تکرار میشود، و به عنوان کمبود احتمالی مواد غذایی روی زمین، کودکان بیگناه در عالم برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 665
جنین، از طریق «کورتاژ» به قتل میرسند.
گر چه امروز برای سقط جنین دلایل بیاساس دیگری نیز ذکر میکنند، ولی مسأله فقر و کمبود مواد غذایی یکی از دلایل عمده آن است.
اینها و مسائل دیگری شبیه به آن، نشان میدهد که عصر جاهلیت در زمان ما به شکل دیگری تکرار میشود و «جاهلیت قرن بیستم» حتی در جهاتی وحشتناکتر و گستردهتر از جاهلیت قبل از اسلام است.
(آیه 154)- پاسخ قاطع به بهانهجویان. در آیات قبل، سخن از ده حکم اساسی و اصولی در میان بود، که نه تنها در اسلام بلکه در تمام ادیان بوده است. به دنبال آن در این آیه میگوید: «سپس به موسی، کتاب آسمانی دادیم و نعمت خود را بر افراد نیکوکار و آنها که تسلیم فرمان ما و پیرو حق بودند کامل ساختیم» (ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ تَماماً عَلَی الَّذی أَحْسَنَ).
«و در آن هر چیز را که مورد نیاز بود، و در مسیر تکامل انسان اثر داشت، بازگو کردیم» (وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ). «و نیز این کتاب، که بر موسی نازل شد، مایه هدایت و رحمت بود» (وَ هُدیً وَ رَحْمَةً). «تمام این برنامهها به خاطر آن بود که به روز رستاخیز و لقای پروردگار ایمان بیاورند» و با ایمان به معاد، افکار و گفتار و رفتارشان پاک شود (لَعَلَّهُمْ بلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 155)- در این آیه، اشاره به نزول قرآن و تعلیمات آن کرده و بحث آیه گذشته را تکمیل مینماید و میگوید: «این کتابی است که ما نازل کردهایم، کتابی است با عظمت و پربرکت و سر چشمه انواع خیرات و نیکیها» (وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ). و «چون چنین است بطور کامل از آن پیروی کنید، و پرهیزکاری پیشه نمایید و از مخالفت با آن بپرهیزید شاید مشمول رحمت خدا گردید» (فَاتَّبعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
(آیه 156)- در این آیه، تمام راههای فرار و بهانهجوییها را به روی مشرکان بسته، نخست به آنها میگوید: «ما این کتاب آسمانی را با این امتیازات نازل کردیم تا نگویید که تنها بر دو طایفه پیشین (یهود و نصاری) کتاب آسمانی نازل شده، و ما از برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 666
بحث و بررسی و مطالعه آنها غافل بودهایم، و اگر از فرمان تو سرپیچی کردیم به خاطر این بوده است که فرمان تو در دست دیگران بود و به دست ما نرسید» (أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزلَ الْکِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ).
(آیه 157)- در این آیه همان بهانه به صورت دامنهدارتر و آمیخته با ادعا و غرور بیشتر از آنها نقل شده است، و آن این که، اگر قرآن بر آنها نازل نمیشد، ممکن بود ادعا کنند ما بقدری برای انجام فرمان الهی آمادگی داشتیم که هیچ ملتی به اندازه ما آمادگی نداشت، آیه میفرماید: تا نگویید «اگر کتاب آسمانی بر ما نازل میشد، ما از همه آنها پذیراتر و هدایتیافتهتر بودیم» (أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدی مِنْهُمْ).
قرآن در برابر این ادعاها میگوید: خداوند تمام راههای بهانه جویی را بر شما بسته است زیرا «آیات و دلایل روشن از طرف پروردگار برای شما آمد، آمیخته با هدایت الهی و رحمت پروردگار» (فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ).
«با این حال آیا کسی ستمکارتر از آنها که تکذیب آیات خدا میکنند و از آن اعراض مینمایند پیدا میشود؟» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها).
اشاره به این که آنها نه تنها از آیات خدا روی گردانیدند بلکه با شدت از آن فاصله گرفتند.
در پایان آیه، مجازات دردناک این گونه افراد لجوج و بیفکری را که مطالعه نکرده حقایق را به شدت انکار میکنند و از آن میگریزند حتی سد راه دیگران میشوند، در یک جمله کوتاه و رسا بیان کرده میگوید: «به زودی کسانی را که از آیات ما روی میگردانند، گرفتار مجازاتهای شدید خواهیم کرد، و این به خاطر همان اعراض بیرویه و بیدلیل آنهاست» (سَنَجْزی الَّذینَ یَصْدفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذاب بما کانُوا یَصْدفُونَ).
(آیه 158)- انتظارات بیجا و محال! در آیات گذشته این حقیقت بیان شد که ما حجت را بر مشرکان تمام کردیم و کتاب آسمانی یعنی قرآن را برای هدایت همگان فرستادیم. این آیه میگوید: اما این افراد لجوج به اندازهای در کار خود برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 667
سرسختند، که این برنامه روشن نیز در آنها تأثیر نمیکند، گویا انتظار نابودی خویش، یا از میان رفتن آخرین فرصت، و یا انتظار امور محالی را میکشند.
نخست میگوید: «آیا آنها جز این انتظار دارند که فرشتگان مرگ به سراغشان بیایند»! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ).
«یا این که پروردگارت به سراغ آنها بیاید» و او را ببینند، و ایمان بیاورند!! (أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ). در حقیقت آنها انتظار امر محالی را میکشند.
سپس میگوید: «یا این که بعضی از آیات و نشانههای پروردگار (که در آستانه رستاخیز و پایان جهان، واقع میشود، و به دنبال آن درهای توبه بسته خواهد شد) انجام گیرد» (أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ).
و به دنبال آن اضافه میکند: «آن روز که چنین آیات صورت پذیرد، ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاوردهاند و آنها که عمل نیکی انجام ندادهاند، پذیرفته نخواهد شد» (یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً). و درهای توبه به روی آنان بسته میشود، زیرا توبه و ایمان در آن هنگام، صورت اجباری و اضطراری به خود میگیرد، و ارزش ایمان و توبه اختیاری را نخواهد داشت.
در پایان آیه با لحنی تهدید آمیز به این افراد لجوج میگوید: «اکنون که شما چنین انتظاری را دارید در انتظار خویش بمانید، ما هم در انتظار (کیفر دردناک شما) خواهیم بود» (قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ).
از نکات جالبی که از آیه فوق استفاده میشود این است که راه نجات را در ایمان، آن هم ایمانی که در پرتو آن اکتساب خیری شود و اعمال نیک انجام گیرد، معرفی میکند.
(آیه 159)- بیگانگی از نفاقافکنان! در تعقیب دستورات دهگانهای که در آیات قبل گذشت و در آخر آن فرمان به پیروی از «صراط مستقیم خدا» و مبارزه با هر گونه نفاق و اختلاف داده شده بود، این آیه در حقیقت تأکید و تفسیری روی همین مطلب است. نخست میفرماید: «آنها که آیین و مذهب خود را پراکنده کردند برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 668
و به دستههای مختلف تقسیم شدند، در هیچ چیز با آنها ارتباط نداری و آنها نیز هیچ گونه ارتباطی با مکتب تو ندارند» (إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ).
زیرا مکتب تو، مکتب توحید و صراط مستقیم است و صراط مستقیم و راه راست همواره یکی بیش نیست.
سپس به عنوان تهدید و توبیخ این گونه افراد تفرقهانداز، میگوید: «کار اینها واگذار به خداست، و آنها را از اعمالشان آگاه خواهد ساخت» (إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بما کانُوا یَفْعَلُونَ).
قابل ذکر این که محتوای آیه یک حکم عمومی و همگانی در باره تمام افراد تفرقهانداز است، که با ایجاد انواع بدعتها، میان بندگان خدا، بذر نفاق و اختلاف میپاشند اعم از آنها که در امتهای پیشین بودند، یا آنها که در این امتند.
این آیه بار دیگر، این حقیقت را که اسلام آیین وحدت و یگانگی است و از هر گونه نفاق و تفرقه و پراکندگی بیزار است با تأکید تمام بازگو میکند.
(آیه 160)- پاداش بیشتر، مجازات کمتر: در این آیه، اشاره به رحمت و پاداش وسیع خداوند که در انتظار افراد نیکوکار است، کرده و تهدیدهای آیه را با این تشویقها تکمیل میکند و میگوید: «هر کسی کار نیکی به جا آورد، ده برابر به او پاداش داده میشود» (مَنْ جاءَ بالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).
«و هر کس کار بدی انجام دهد، جز به همان مقدار، کیفر داده نمیشود» (وَ مَنْ جاءَ بالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها).
و برای تأکید این جمله را نیز اضافه میکند که «به آنها هیچ گونه ستمی نخواهد شد» و تنها به مقدار عملشان کیفر میبینند (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
منظور از «حسنة» و «سیئة» در آیه فوق، هر گونه «کار نیک و فکر نیک و عقیده نیک و یا بد» است.
(آیه 161)- این است راه مستقیم من! این آیه و آیات بعد از آن سوره انعام با آن پایان میپذیرد در حقیقت خلاصهای است از بحثهای این سوره که در برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 669
زمینه مبارزه با شرک و بتپرستی بیان شده، نخست در برابر عقاید و ادعاهای دور از منطق مشرکان و بتپرستان، خداوند به پیامبرش دستور میدهد که «بگو:
پروردگار من! مرا به راه راست که نزدیکترین راههاست هدایت کرده است» (قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ). این راه راست همان جاده توحید و یکتاپرستی و درهم کوبیدن آیین شرک و بتپرستی است.
سپس «صراط مستقیم» را در این آیه و دو آیه بعد توضیح میدهد: نخست میگوید: «آیینی است مستقیم در نهایت راستی و درستی، ابدی و جاویدان و قائم به امور دین و دنیا و جسم و جان» (دیناً قِیَماً).
و از آنجا که عربها علاقه خاصی به ابراهیم نشان میدادند و حتی آیین خود را به عنوان آیین ابراهیم معرفی میکردند، اضافه میکند که «آیین واقعی ابراهیم همین است که من به سوی آن دعوت میکنم» نه آنچه شما به او بستهاید (مِلَّةَ إِبْراهِیمَ).
همان ابراهیمی که «از آیین خرافی زمان و محیط، اعراض کرد، و به حق یعنی آیین یکتاپرستی روی آورد» (حَنِیفاً).
این تعبیر گویا پاسخی است به گفتار مشرکان که مخالفت پیامبر را با آیین بتپرستی که آیین نیاکان عرب بود، نکوهش میکردند، پیامبر در پاسخ آنها میگوید: این سنت شکنی و پشت پا زدن به عقاید خرافی محیط، تنها کار من نیست، ابراهیم که مورد احترام همه ما است نیز چنین کرد.
سپس برای تأکید میافزاید که «او هیچ گاه از مشرکان و بتپرستان نبود» (وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
بلکه او قهرمان بتشکن و مبارز پویا و پیگیر با آیین شرک بود.
(آیه 162)- در این آیه اشاره به این میکند که «بگو: (نه تنها از نظر عقیده من موحّد و یکتاپرستم بلکه از نظر عمل، هر کار نیکی که میکنم) نماز من و تمام عبادات من و حتی مرگ و حیات من همه برای پروردگار جهانیان است» (قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 670
برای او زندهام به خاطر او میمیرم و در راه او هر چه دارم فدا میکنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستی من اوست!
(آیه 163)- در این آیه برای تأکید و ابطال هر گونه شرک و بتپرستی، اضافه میکند: «پروردگاری که هیچ شریک و شبیهی برای او نیست» (لا شَرِیکَ لَهُ).
سر انجام میفرماید: «و به این موضوع، من دستور یافتهام و من اولین مسلمانم» (وَ بذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ).
اولین مسلمان بودن پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله یا از نظر کیفیت و اهمیت اسلام اوست، زیرا درجه تسلیم و اسلام او بالاتر از همه انبیاء بود و یا اولین فرد از این امت بود که آیین قرآن و اسلام را پذیرفت.
(آیه 164)- در این آیه از طریق دیگری منطق مشرکان را مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید: «به آنها بگو: و از آنها بپرس آیا سزاوار است غیر از خداوند یگانه را پروردگار خود بدانم، در حالی که او مالک و مربی و پروردگار همه چیز است» و حکم و فرمان او در تمام ذرات این جهان جاری است! (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ).
سپس به جمعی از مشرکان کوتاه فکر که خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسیدند و گفتند:
«تو از آیین ما پیروی کن، اگر بر خطا باشد، گناه تو به گردن ما» پاسخ میگوید:
«هیچ کسی جز برای خود عملی انجام نمیدهد و هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد» (وَ لا تَکْسبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزرُ وازرَةٌ وِزْرَ أُخْری).
و «سر انجام، همه شما به سوی خدا بازمیگردید، و شما را به آنچه در آن اختلاف داشتید، آگاه میسازد» (ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
(آیه 165)- در این آیه که آخرین آیه سوره انعام است به اهمیت مقام انسان و موقعیت او در جهان هستی اشاره میکند تا بحثهای گذشته در زمینه تقویت پایههای توحید و مبارزه با شرک، تکمیل گردد.
لذا در جمله نخست میفرماید: «او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در روی زمین قرار داد» (وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ). برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 671
انسانی که نماینده خدا در روی زمین است، و تمام منابع این جهان در اختیار او گذارده شده، و فرمان فرمانرواییش بر تمام این موجودات از طرف پروردگار صادر شده است، نباید آنچنان خود را سقوط دهد که از جمادی هم پستتر گردد و در برابر آن سجده کند.
سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانی و روحی مردم و هدف از این اختلاف و تفاوت کرده، میگوید: «و بعضی از شما را بر بعض دیگر درجاتی برتری داد تا به وسیله این مواهب و امکانات که در اختیارتان قرار داده است شما را بیازماید» (وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ).
و در پایان آیه ضمن اشاره به آزادی انسان در انتخاب راه خوشبختی و بدبختی نتیجه این آزمایشها را چنین بیان میکند: «پروردگار تو (در برابر آنها) که از بوته این آزمایشها سیه روی بیرون میآیند «سریع العقاب» و در برابر آنها که در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خویش برآیند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقاب وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
تفاوت در میان انسانها و اصل عدالت-
شک نیست که در میان افراد بشر یک سلسله تفاوتهای مصنوعی وجود دارد که نتیجه مظالم و ستمگری بعضی از انسانها نسبت به بعض دیگر است، مثلا جمعی مالک ثروتهای بیحسابند، و جمعی بر خاک سیاه نشستهاند، عدهای به خاطر کمبود تغذیه و فقدان مسائل بهداشتی علیل و بیمارند، در حالی که عده دیگری بر اثر فراهم بودن همه گونه امکانات، در نهایت سلامت به سر میبرند.
این گونه اختلافها: ثروت و فقر، علم و جهل، و سلامت و بیماری، غالبا زاییده استعمار و استثمار و اشکال مختلف بردگی و ظلمهای آشکار و پنهان است.
مسلما اینها را به حساب دستگاه آفرینش نمیتوان گذارد، و دلیلی ندارد که از وجود این گونه اختلافات بیدلیل دفاع کنیم.
افراد انسان روی هم رفته نیز یک درخت بزرگ و بارور را تشکیل میدهند که هر دسته بلکه هر فردی رسالت خاصی در این پیکر بزرگ بر عهده دارد، و متناسب برگزیده تفسیر نمونه، ج1، ص: 672
آن ساختمان مخصوص به خود، و این است که قرآن میگوید این تفاوتها وسیله آزمایش شماست زیرا «آزمایش» در مورد برنامههای الهی به معنی «تربیت و پرورش» است.
خلافت انسان در روی زمین:
قرآن کرارا انسان را به عنوان «خلیفه» و «نماینده خدا در روی زمین» معرفی کرده است، این تعبیر ضمن روشن ساختن مقام بشر، این حقیقت را نیز بیان میکند که اموال و ثروتها و استعدادها و تمام مواهبی که خدا به انسان داده، در حقیقت مالک اصلیش اوست، و انسان تنها نماینده و مجاز و مأذون از طرف او میباشد و بدیهی است که هر نمایندهای در تصرفات خود استقلال ندارد بلکه باید تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلی باشد و از اینجا روشن میشود که مثلا در مسأله مالکیت، اسلام هم از اردوگاه «کمونیسم» فاصله میگیرد و هم از اردوگاه «کاپیتالیسم» و سرمایهداری.
اسلام میگوید: مالکیت نه برای فرد است و نه برای اجتماع، بلکه در واقع برای خداست، و انسانها و کیل و نماینده اویند و به همین دلیل اسلام، هم در طرز درآمد افراد نظارت میکند، و هم در چگونگی مصرف، و برای هر دو قیود و شروطی قائل شده است که اقتصاد اسلامی را به عنوان یک مکتب مشخص در برابر مکاتب دیگر قرار میدهد.
پایان سوره انعام