
نگاهى به فيلم تيك آف ،بچه هاى خيلى بد
شنبه 12 شهريور 1401
لاله عالم
نگاهى به فيلم تيك اف ،بچه هاى خيلى بد
"تيك آف" به نوعى ياد آور فيلم نفس عميق پرويز شهبازى است، چند جوان بىهدف و از دست رفته كه كارهاى جنون آميز انجام مىدهند.
جوانانى بىسرپرست كه قربانى بىفكرى و خودخواهى خانوادههايشان شدهاند و حال با اعمال انتحارى قصد انتقام از خود و زندگيشان را دارند.
همانهايى كه خانوادههايشان را نقد مىكنند، خود در قمارى بزرگتر اعمال جنون آميزتر از خود نشان مىدهند و به قول شاعر پسر كو ندارد نشان از پدر.
جوانانى كه راهنماى درست در زندگىشان نداشتهاند و خودشان نيز آن قدر عقل و درايت ندارند كه درست بيانديشند. شروع فيلم با صفحهاي سياه به همراه يك آهنگ غمگين، دلالت بر فيلمى تلخ دارد. قهرمانان يا به عبارتى ديگر ضدقهرمانهاى فيلم اين بار نه در يك شهر مركزى يا پايتخت، بلكه در يك منطقه جنوبى به تصوير كشيده شدهاند.
استفاده از بازيگران شناخته شده و جوان در جذب مخاطب كمك مىكند تا كارگردان بتواند داستانش را بهتر روايت كند. فضاسازىها درست از كار در آمده، بازىها هم روان است. اما ايراد فيلم از آن جا نشات مىگيرد كه راوى داستان، فايز، با بازى مصطفى زمانى، كه بايد خود نقش اساسى و كليدى در ماجرا داشته باشد، منفعل است و اصولا مشخص نيست اگر شخص ديگرى داستان روايت مى كرد، چه تاثيرى بر روند داستان داشت.

همچنين ورود شخصيت شيرزاد، با بازى رضا يزدانى، چه نقشى در پيشبرد داستان دارد، وقتى در ميانه داستان مىفهميم كه اين شخصيت كه سالها بر روى دريا بوده و زخم خورده عشق است و به گفته خودش حتى اگر مثل جرج كلونى باشد، باز هم يادش نميرود كه يك زن او را تحقير كرده و به فكر انتقام است ، داستان دچار يك انحراف مي شود و بيننده انتظار دارد كه ادامه ماجراى وى را ببيند، وقتى كه انتظار مخاطب بر آورده نميشود، با توجه به اينكه بازى خاصى نيز از وى در فيلم ديده نمى شود، فقط ميتوان نتيجه گرفت كه وى با توجه به گيشه به فيلم راه يافته است.
اگر هم منظور كارگردان اين بوده كه انتقام وى با تشويق آتنا (با بازى پگاه آهنگرانى) به تيك آف ربط دارد كه كاملا بىمنطق است. همچنين روابط فايز و شخصيت زن ديگر داستان نيز در ابهام قرار دارد. آيا همديگر را دوست دارند و .. آيا صرفا اين چند جوان سرخورده و... به دليل كمبودها و درماندگىهايشان دور هم جمع شدهاند و كارهاى خطرناك انجام مىدهند.
در صورتيكه شخصيت زن ديگر در ابتداى داستان ميبينيم كه شغلى دارد و همچنين خانوادهاى ، بنابراين جمع شدنش با اين عده همخواني ندارد. حتى در فيلم مىبينيم كه برادر دختر با تعجب مىپرسد: شيرزاد برگشته است ؟! كه معلوم نيست وى چرا اين سوال را مىپرسد و ارتباطش در گذشته يا حال با وى چه بوده است، كاركرد اين سوال در روند داستان چيست؟ با اينحال اين فيلم نيز ، مانند خيلى از فيلمهاى اين چنينى بايد مورد توجه خانوادهها و مسئولين نهادهاى تربيتى ، روانشناسان و جامعه شناسان قرار بگيرد.

اينكه جوانهاى ما با چه كسانى حشر و نشر دارند، واقعا مهم است و اينكه در مدارس، دانشگاهها و... بايد بيشتر به تربيت و شخصيت سازى جوانان توجه كرد. شايد همه افراد در خانوادههاى سالم بدنيا نمى آيند و تربيت لازم را از خانواده اخذ نمىكنند. تكليف اينگونه افراد چيست؟ به هر حال هر انسانى كه يا از طريق خانواده يا نهادهاى آموزشي به تربيت درست دست نيابد، مىتواند براى خود و جامعه خطرناك باشد.
اين فيلم اهميت رشته روانشناسى را نيز بيش از پيش مشخص مىسازد و هشدارى است براى خانوادهها كه اگر كوچكترين ناهنجارى در افراد نزديك خود ديديم، آن را جدى بگيريم. نويسنده و كارگردان فيلم احسان عبدى پور، در اولين فيلم خود ، «تنهاى تنهاى تنها» بدون بهره از ستارگان به موفقیتی بینظیر دست یافت و ثابت کرد کارگردانی را بلد است و از موسیقی و فضای جنوب به خوبی توانست در فیلمش استفاده کند. امیدواریم در فیلمهای بعدی نیز دوباره شاهد درخشش این کارگردان باشیم.