
نگاهی به فیلم بدون قرار قبلی در جشنواره فیلم فجر
چهارشنبه 20 بهمن 1400
علی جعفر زاده
جايى همين حوالى از فرمولى فيلمسازى ميركريمى نوشتم و اينكه او در قواره اى كه خود در اين سالها از سينماى خويش ترسيم كرده، بخوبى از پس جلب مخاطبان خويش بر مى آيد. قياس سينماى شعيبى با جهان فيلم هاى ميركريمى نياز به واكاوى و تحليل محتواى دقيقترى دارد. شايد اصلا به مذاق خيلى ها خوش نيايد؛ اما اينبار پدر در فيلم "خيلى دور خيلى نزديك" جايش را به دخترى به نام ياسمين داده است كه بنا بر وصيت پدر مرحومش (البته ظاهراً) بعد از سى سال به ايران بر مى گردد تا به بهانه يافتن عنصر غايب (عامل تاثيرگذار در هر دو درام) در واقع خود را باز بيابد. ماجراى سفر اديسه اى به خويشتن است. سفر بهانه است. آنجا در خيلى دور خيلى نزديك دكتر عالم در ميان شن هاى كوير گير مى كند تا خود را پيدا كند و اينجا در بدون قرار قبلى ياسمين در ميان بيابان ها و كوهها دنبال نشانه هاى پدر مى گردد.
از اين قياس احتمالا مع الفارق اگر بگذريم، نكته ظريف فيلم شعيبى در اينجاست كه عليرغم محصول فارابى بودن و تم مذهبى و معناگرايانه بودن ابداً در ورطه شعار زدگى نمى افتد. بستر اتفاقات و سير ياسمن از غرب تا شرق و تلاش او براى شناختن ناشناخته ها و زواياى پنهان تاريخچه اش با بازى چشم نواز پگاه آهنگرانى بسيار باورپذير مى نمايد. و در اين ميان بازى كم نقص الهام كردا در نقش مكمل و در واقع كاتاليزور جهت حل شدن كاراكتر ياسمين در محلول سنت اگر به سيمرغ نيانجامد دلگير خواهم شد مثل خيلى ها!
اما اگر بگويم مهمترين شخصيت فيلم شعيبى همان است كه نيست سخن به گزافه نگفتم. در واقع پدر و تجسم عينى او به ضرورت دراماتيك، يعنى مهندس با بازى مصطفى زمانى، آمده اند تا به ياسمين يادآورى كنند كه كيست و در كجا ريشه دارد. پيرمرد سرسخت بيمارى كه نمى گذارد براى پروژه اى عمرانى خانه قديمى اش را تخريب كنند نيز در اين تاكيد موكد بر حق ريشه بسيار موثر و راه نماست. گويى پدر با به ارث گذاشتن قبر در حرم رضوى براى دختر از فرنگ برگشته خويش دارد اين ريشه داشتن و احترام به خاك را با زبانى نمادين يادآور مى شود.
و نقطه عطف داستان آنجاست كه ياسمين مى فهمد آن ناشناسى كه چند سال با او چت مى كرده پدرش بوده است. پدرى كه به قول مهندس عليرغم ريشه داشتن در سنت ها، انسانى به روز بوده است.
اما همان گونه كه در ابتداى سخن بيان شد نگارنده معتقد است فيلم در هيچ سكانسى به ورطه شعار نمى افتد؛ در صحنه اى كه دخترخاله دارد به حرم اداى احترام مى كند، چشمان منتظر ياسمين به دنبال مهندس مى گردد و در صحنه اى ديگر شاهد تداعى خاطره كودكى ياسمين در صحن حرم و در قالب فرزند مبتلا به اوتيسم او (الكس) هستيم.
بدون قرار قبلى، انگار بى آنكه با كسى هماهنگ كرده باشد، با بهره گيرى از امكانات نهادهاى مربوطه، حرف خود را در لايه هاى پنهان متن به پيش برده است. مشهدى كه خيلى دور است و خيلى نزديك.







