تحليل فيلمنامه گناهكار (The guilty)

سه شنبه 23 اذر 1400
چكاوك شيرازى

• گناهکار (The guilty)
• 2021 - آمریکا
• کارگردان: آنتونی فوکوآ
• فیلم نامه: نیک پیزولاتو

یک ساعت و سی دقیقه با نفس حبس شده فیلمی را دنبال می کنید که در یک اتاق ساخته شده است. همه ی عوامل ساخت فیلم دست به دست هم داده اند تا فیلمی را بسازند که هم‌ به لحاظ روایی متفاوت است و هم می تواند با به وجود آوردن فضایی خفقان آور مخاطب را به تماشای خودش میخکوب کند. بازی بازیگر فیلم، نماهای کلوزآپ، داستان فیلم و صدای بازیگرانی که دیده نمی شوند اما با با بازی صدایشان توانسته اند خودشان را به تصویری در ذهن مخاطب تبدیل کنند، همه و همه کمک کرده که فیلم در حد یک فیلم اکشن خوب، مخاطب را به هیجان بیاورد.

"جو بیلر " افسر پلیسی است با زندگی شخصی پر از مشكلات که در دفتر پلیس 911 کار می کند. ابتدا، می بینیم که چگونه از سوال های احمقانه ی مراجعان تلفنی اش به ستوه آمده و تقریبا بدون این که هیچ کدام او را از لحاظ عاطفی درگیر کند، پاسخ می دهد و خودش را درگیر شرایط نمی کند. تماس های تلفنی پی در پی گرفته مى شود و تصویر آتش سوزی روی مانیتورها شكل مى گيرد و نحوه ی آشنایی ما با "جو "که در دستشویی أست و مشغول استفاده از اسپری مخصوص تنگی‌ نفس است ا، باعث ایجاد فضایی اختناق آور مى شود و زمینه را برای اتفاق اصلی داستان آماده می كند.

تا این جا با اطلاعات کاملا قطره چکانی که به ما داده می شود، ما می دانیم که "جو" از همسرش جدا شده و دختری دارد که عمیقا برایش دلتنگ است. پس او به خوبی می تواند احساس مادری را كه تماس می گیرد، درک کند در واقع زمینه برای درگیری عاطفی او با پیرنگ داستان آماده است. در این بین خبرنگاری سمج وجود دارد که مدام در بین تماس های دیگر، به "جو" تلفن می کند و خواستار مصاحبه با اوست و هر بار "جو "که به دلیل اتفاقات اخیر زندگی خصوصی اش تبدیل به فردی عصبی و تندمزاج شده، با فریاد و لحنی تند تماس را قطع می کند.

جو" يك نياز اخلاقی دارد .او باید یاد بگیرد که چگونه در شرایطی که عصبانی می شود خودش را کنترل کند. هم چنین نیازی روانشناختی زیرا او با عدم توانایی در کنترل خشمش به دیگران آسیب می زند. همان طور که پسری نوزده ساله را به قتل رساند و زمانی که با توهین هایش خبرنگار را می رنجاند.
پس او به نقشه ای نیاز دارد که بتواند از این وضعیت خلاصی یابد. البته خود قهرمان هرگز نمی داند که راهی که برایش رقم خورده نیازهای اخلاقی او را رفع و او را اصلاح می کند.
مسیر تغییر کاراکتر زمانی شروع می شود که یکی زنی به اسم "امیلی”، در شرایطی اسفناک با او تماس میگیرد. او که ادعا می کند کسی او را ربوده با “جو “تماس می گیرد و در وضعیت بد روحی از او می خواهد که کمکش کند.

زمانی که “جو “می فهمد “امیلی “دختری در خانه دارد با توجه به حضور دختر خودش، نوعی ارتباط عاطفی با “امیلی” برقرار می کند و تلاش می کند او را نجات دهد و به دخترش برساند.
“جو “بسیار پرخاشگر است. همکارانش از کارهای او به ستوه آمده اند. بنابراین او به افراد مختلفی تلفن می کند تا بتواند کمکی برای “امیلی “برساند. اما به دلیل رفتار تند و تیزش، کسی آن طور که او می خواهد رفتار نمی کند.

نبرد او آغاز می شود او باید با رقیبش که حالا متوجه شده که همسر “امیلی” است، بر سر جان “امیلی” رقابت کند. حریف بسیار قدرتمندتر از او است. او مسلح و بسیار عصبانی است به امیلی نزدیک است و گشتی ها به دلیل دود ناشی از آتش سوزی در منطقه نمی توانند رنگ اتومبیل او را تشخیص دهند. در عوض “جو “در اتاقی گیر افتاده و تنها کاری که از دستش بر می آید این است که به دیگران تلفن کند‌.

او حتی “امیلی” و همسرش را هم نمی شناسد. همین قرار گرفتن در چنین تنگنایی باعث رسیدن فیلم ساز به هدفش است. زیرا وقتی "جو" در شرايط دیگر ى قرار داشته و می توانسته از اسلحه استفاده کند و وقتی نیرویش بسیار بیشتر از پسر بچه ای نوزده ساله بوده ، او را کشته است. پس حالا در وضعی قرار می گیرد که به قول ما، دست و پایش به شدت بسته است و نجات جان انسانی به همین دست های بسته، بستگی دارد.

داستان پیش می رود تا زمانی که "جو" می فهمد تمام تلاش هایش در مسیر اشتباه بوده و کاملا او را از هدفش دور شده است. او درست جایی که فکر می کرده موفق شده است در می یابد که "امیلی "بیماری روان رنجور است که مرتکب اشتباهی مرگبار شده و حالا همسرش به شدت از او عصبانی است. ورق کاملا برمی گردد، اما هنوز تلاش برای نجات جان او، این بار به دلیلی دیگر ادامه دارد. نبرد شدید و عمیق است. آن هم در حالی که جو در محیطی متشنج حضور دارد؛ شرایط زندگی خانوادگی و جسمی، هم چنین دادگاهی که فردا پیش رو دارد روح او را آسیب پذیرتر کرده است.

پلیس بالاخره موفق می شود که "امیلی "را در حالی که تصمیم داشته خود را از پل عابر پیاده به خیابان پرت کند، پیدا می کند و نجات می دهد.

تلاش های "جو "نتیجه بخش بوده او عمیقا احساس رضایت می کند. این شرایط را رسیدن به تعادل جدید می نامند. وضعیتی که در آن قهرمان به مکاشفه ی نفس رسیده است.
این مکاشفه به صورت تماسی که "جو "با خبرنگار برقرار می کند خودش را نشان می دهد. بر خلاف ابتدای داستان که "جو "با فریادهایش از خبرنگار می خواست که مزاحمش نشود، این بار این خود اوست که تماس می گیرد و خواهان مصاحبه می شود.

شرایط زندگی و جسمی "جو "همان است که بود، حتی باید با دادگاه هم مواجه شود، اما در پی گذراندن شبی چنان پر آشوب، حالا او مردی است که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، شاید همسرش هم روزی دوباره پیش او برگردد.