نقد و بررسی فیلم تکه های یک زن

"مارتا "و" شان" زوجی ظاهرا خوشبخت و عاشق هستند.‌ ما آن ها را در وضعیتی می بینیم که تصمیم گرفته اند فرزندشان‌ را در خانه به دنیا بیاورند.
"مارتا "در حال زایمان است و به شدت درد می کشد. "باربارا"، مامایی که نتوانسته بود خود را به موقع به "مارتا "برساند مامای دیگری را به جایگزین کرده بود. ماما می رسد. بچه را سالم به دنیا می آورد. اما بچه، دقیقا بعد از این که مادرش لمسش کرد و مهرش را در دلش جا داد، از دنیا رفت‌. ماما به سهل انگاری متهم شد اما این آغاز مسیر پیرنگ‌ داستان می شود.

قهرمان داستان "مارتا "با بازی "ونسا کربی"،بعد از پایان یافتن مرخصی اش به محل کارش بر می گردد اما دچار یک بحران عمیق عاطفی است، او آدمی، یک دنده است. از ازدواجش با "شان "که هم تراز خود و خانواده اش نیست تا اصرار برای زایمان در منزل و همینطور پافشاری برای این که به بیمارستان نرود. همه ی این ها از او زن خودخواهی ساخته که باید بر این ضعفش غلبه کند. بعد از بحران عاطفی پیش آمده، او آرزو دارد که بتواند از آن وضعیت روحی خلاص شود اما قبلش باید ضعف هایش را برطرف سازد. در این بین "شان" که سابقا دچار اعتیاد بود، وقتی سردی همسرش را مشاهده می کند به جای کمک به بهبود حالش، اوضاع را خرابتر می کند.

پاو مرد خودخواهی است که فقط به خودش و خواسته هایش اهمیت می دهد، به محض این که درمی باید که همسرش ناتوان از پاسخگویی به نیازهای اوست سراغ زن دیگری می رود و دست به مصرف مواد و مشروب الکلی می زند. همه ی این ها در فیلمنامه درست زمینه چینی می شود تا زمانی که مادر مارتا از "شان" می خواهد که در قبال دریافت پول از زندگی دخترش بیرون برود او بپذیرد و ما هم به عنوان تماشاچی باور کنیم. همه ی کنش ها و واکنش های فیلم کاملا تحت تاثیر روابط علت و معلولی بود بنابراین همه ی واکنش ها باورپذیر و منطقی بود. در ادامه، رقیب "مارتا "ظاهرا مادرش بود، مادری که به نظر می آمد ثروتش را به رخ دامادش می کشد و قصد دارد از این طریق زندگی آن ها را کنترل کند. "مارتا" مدام با مادرش در حال مبارزه ی پنهانی و علنی است. راه خودش را می رود و اهمیتی به او نمی دهد. اما در انتها در میابیم که نقش مادر، متحد در لباس حریف بوده و همه ی حرف هایش، اگر مارتا به آن توجهی می کرد، به نفع مارتا بود. همان طور که در پایان دیدیم وقتی مادر، با حرف هایش مارتا را وادار به شرکت در دادگاه می کند، چه بار بزرگی از دوش "مارتا "برداشته می شود. "مارتا "فکر می کند که مادرش فقط برای برنده شدن در دادگاه او را تشویق می کند، اما هدف مادر، بسیار بزرگتر بود، او می خواست "مارتا" با خودش مواجه شود و خودش را دوباره پیدا کند. و این اتفاق می افتد و "مارتا" به زندگی بر می گردد.
اما این بار تغییر عمیقی در زندگی اش را رخ داده او حتما دیگر آن زن یکدنده و لجبازی نیست که با لجبازی اش زندگی خودش و بقیه را دچار مشکل کند. در کنار همه ی این‌ها بعد از دچار شدن مارتا به آن مصیبت مدام او را در حال سیب خوردن و بوییدن سیب می دیدیم، جایی هم تصمیم میگیرد که دانه های سیب را بکارد. اما علتش مشخص نبود تا زمانی که در دادگاه در جواب دادستان که پرسید فرزندش چه شکلی بود؟ گفت که یادش نمی آید اما می داند که بوی سیب می داد. در آخر هم درخت سیبی پربار که نماد زندگی پربار "مارتا "بود از همان جوانه ها به وجود آمد. این یکی از بهترین استفاده ها و کاربردهای نماد در سینما بود.