- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نگاهی به فیلم مکالمه فرانسیس فورد کاپولا
نگاهی به فیلم مکالمه فرانسیس فورد کاپولا
مکالمه - فرانسیس فورد کاپولا
فیلم "مکالمه" با فرم حلزونی برای روایت داستانش، شخصیت اصلی را وادار می کند تا مدام به خاطره ی واحدی بازگردد و آن را در سطوح عمیق تر بکاود. در واقع هر بار که خاطره، در اینجا مکالمه ی ضبط شده، یادآوری و یا تکرار می شود، قهرمان داستان با لایه ی دیگری از واقعیت برخورد می کند.
مردی را برای جاسوسی زوجی انتخاب می کنند. او با استفاده از متدهای جالب توجهی که دارد موفق می شود حرف های بین آن دو را ضبط کند. روش هایش در بین همکارانش بسیار مورد توجه قرار می گیرد و این نشان می دهد که او کارش را خیلی خوب بلد است. اما در حالی که در کارش به موفقیت رسیده، اما اتفاق دیگری در درونش می افتد. جایی خواندم دروغ گوها همیشه معذبند نه به خاطر وجدانشان بلکه به این خاطر که فکر می کنند بقیه هم به آن ها دروغ میگویند، که این مطلب در مورد قهرمان فیلم مکالمه کاملا صدق می کند.
از همان ابتدا با توجه به نوع شخصیت پردازی اش، آرامش ندارد، به همه چیز و همه کس شک دارد و مدام خیال می کند حرف هایش را می شنوند. مثلا وقتی همسایه اش تولدش را تبریک می گوید کنجکاو می شود که او چطور تاریخ تولدش را می داند. یا وقتی به خانه ی زن محبوبش می رود با سوال هایی که او از زندگی شخصی اش می پرسد به هم می ریزد و او را ترک می کند. در این جا فیلم ساز بعد دیگری به کاراکتر اصلی می دهد. او هر بار که به مکالمه ی بین زن و مرد گوش می دهد، بیشتر در خودش فرو می رود زیرا از مکالمه ی بین آن دو به این نتیجه می رسد که اگر همسر زن به رابطه ی بین آن دو پی ببرد، آن ها را می کشد.
این خیال آرامش را از او می گیرد. و تلاش می کند شاید بتواند اوضاع را عوض کند اما در پایان درمی یابد که مسیر را غلط می رفته.
او به نوعی از مباحثه ی اخلاقی می رسد. مباحثه ای اخلاقی از نوع ترحم انگیز، زیرا حریف برای او زیادی قدرتمند است این نیروی مخالف شریر و شیطانی نیست بلکه صرفا غیرشخصی، بی عاطفه و بسیار قدرتمند است. نبرد بینشان منصفانه نیست زیرا قهرمان به هدف نمی رسد و حریف به یک پیروزی قاطع دست پیدا می کند. قهرمان به یاس می رسد او انسانی در هم شکسته و بدون مکاشفه ی نفس است که از شدت دل شکستگی به جنون کشیده می شود. مخاطب ناعادلانه بودن این جهان را احساس می کند اما در عین حال نبرد جانانه و امتناع قهرمان از شکست را عمیقا ستایش می کند. دنیای داستانی که کاپولا رقم زده قهرمان را از بردگی به بردگی بزرگتر سپس به مرگ می برد.
شخصیت اصلی در آغاز برده ی ضعف خود و دنیایی است که او را تحت فشار قرار داده، دنیای اطرافش هم فاسد و گندیده است. او در جست و جوی هدف به یک مکاشفه ی نفس منفی می رسد و در زیر دنیای اسیرکننده که قادر به درکش نیست، خرد می شود. زیرا برای نخستین بار از حقیقت وجودش آگاه می شد و من حقیقی اش را با حالتی شوک گونه مشاهده می کند و این روبه رو شدن با حقیقت وجود خود است که باعث نابودی قهرمان می شود.
ظاهرا فیلمی می بینیم که جمله ای را در موقعیت های مختلف تکرار می کنند اما اگر عمیق تر نگاه کنیم می بینیم که هر بار چگونه به جلو رانده می شویم و هر بار تکرار، چه تاثیر عمیقی رو قهرمان می گذارد. با غافل گیری انتهای فیلم این شاهکار کامل می شود و مخاطب را، مانند همه ی کارهای دیگر کاپولا، وادار می کند که یک بار دیگر تمام صحنه ها را در ذهنش مرور کند و با کشف جز به جز همه چیز اوج لذت فیلم دیدن را درک کند.
چکاوک شیرازی