نقد و بررسی فیلم کار کثیف

دوشنبه 10 آبان 1400
نویسنده: چکاوک شیرازی

ما اصلا راضی نیستیم‌ جهت خنداندن ما این همه هزینه کنید و تا ترکیه برید. سبک جدیدی در فیلم سازی اختراع شده با نام درام های خنده دار که با خواندن متن زیر به علت این نام گذاری پی میبرید!! حتی راضی نیستیم برای اینکه به ما حالی کنید پول باید پاک باشد این همه زحمت بکشید.

مردی که بی پول شده برای گذران زندگی مشروب می فروشد تا اینکه با مشروب تقلبی عده ای می میرند. ایده ی چندان بدی نبود، اما در این فیلم کاملا نابود شده بود. فیلم با سرهای سخنگو پر شده بود. همه مدام حرف می زدند، آن هم حرف های ناکارآمد و تکراری. گمان می کنم نزدیک چهل، پنجاه باری پسرخاله ی فرهاد گفت چرا همه چیز را به الهام نمی گویی؟ و فرهاد پاسخ داد می ترسم‌. اما هر چیزی که باید میشنیدیم را نمی گفتند. هر اتفاقی که در فیلم می افتاد و ما دیدیم به مدد فیلم نامه ی خیلی ضعیف، یک بار هم می شنیدیم، البته یک بار که نه، چند بار. گویا کارگردان عمد داشت که همه چیز کاملا به مخاطب تفهیم شود. نه تنها دیالوگ های بی معنی چند بار تکرار می شد بلکه صحنه ی ابتدایی فیلم یک بار هم در پایان تکرار شد.

سوای این، سوال اینجاست که چرا فرهاد برای رهایی از بی پولی دست به مشروب فروشی میزند؟ او که فردی معتقد است و تا حالا لب به مشروب نزده چطور راضی به فروشش شده؟ چرا پادویی نمی کند؟ چرا نظافتچی نمی شود؟ یا پسر بچه هر چند دقیقه یک بار گم می شد. بار اول خیال کردیم که قرار است اتفاقی بیفتد، که بعد متوجه شدیم این اساسا ساختار فیلم است که هر چیز بی توجیهی صد بار تکرار شود.

چارلز دیکنز رمان " آرزوهای بزرگ " خود را در کتابی حدودا هفتصد صفحه ای نوشته، یک کاراکتر اضافه یا یک نمای بیخود ندارد، چطور نمی توانیم یک فیلم نامه ی 100 صفحه ای بنویسیم یا اگر می نویسیم چطور این همه آدم بی کاربرد و صحنه های اضافه را می آفرینیم؟

پایان بندی فیلم بی نظیر بود... ما مثلا در پی چگونگی حل مشکلات فرهاد هستیم‌. یقینا پایان فیلم باید ربطی به او و مشکلاتش داشته باشد. اما در کمال ناباوری می بینیم که همسر و فرزندش با ماشین غرق می شوند!!! انگار مشکل آنها بودند و طبق معمول چون نویسنده نتوانسته بود راهی برای حل مشکل بیابد، آنها را تصادفا کشته بود.

تنها نمایی که بعدا دلیلش را فهمیدیم، صحنه ی ابتدایی بود که فرهاد با کیک به طرف ماشین بر می گردد. اول یاد کارتون تام و جری افتادیم که جری، چکش را از جایی انگار ظاهر می کند. به همین ترتیب فرهاد هم با کیکی که ظاهر می کند به طرف ماشین می آید. اما خدا را شکر نویسنده برایمان توضیح داد که آن اطراف یک کافه بوده و کیک از آنجا آمده. کل تعلیق فیلم همین بود.

فرهاد به خانه های زیادی رفت و آمد می کرد، می شد از این موضوع کمک بزرگی برای خلق یک داستان خوب گرفت اما هیچ کدامشان هیچ کاربردی نداشتند به غیر از اینکه ما را با سختی های شغل؟... آشنا کردند. یا فهمیدیم فرهاد کتاب می خواند.چه بدتر که فردی که کتاب می خواند، خودش را در معرض آسیب های این چنینی قرا دهد.

از خودم پرسیدم چرا این فیلم ها ساخته می شوند؟ جوابش را رابرت مک کی داد که گفت:" وقتی هر فیلمی اکران می گیرد، طبیعی ست که همه به خود حق بدهند هر چه دلشان می خواهد بسازند." ای کاش قانونی تصویب شود که همه ی فیلم ها با فیلم نامه های ضعیف تا ابد توقیف بمانند.