- آسمونی
- مجله اینترنتی
- فیلم و سینما
- نقد فیلم
- نقد و بررسی فیلم گری هوند
نقد و بررسی فیلم گری هوند
سه شنبه 25 آبان 1400
منتقد: چکاوک شیرازی
- Greyhound
- 2020
- کارگردان: آرون شیندر
فیلم «گری هوند»، بر اساس کتاب «شفارد خوب» از « سی . اس. فارستر» ساخته شده است. فیلمنامه آن را تام هنکس نوشته است و خود از تهیه کنندگان فیلم است. او همچنین در فیلم بازی می کند.
فیلم "گری هوند "با شروعی داخل یک ناو جنگی و بلافاصله فلاش بک به گذشته ی فرمانده ی کشتی، خبر از فیلمی جنگی- رمانتیک می داد. اما از شروع تا پایان هیچ اتفاق به خصوصی نیافتاد. جوری که تصاویر مربوط به فرمانده و دوستش نشان داده می شود این ذهنیت را ایجاد می کند که این دو در جایی با یکدیگر ملاقات خواهند کرد، اما یقینا آن جا، جایی نیست که انتظارش را داشته باشند. با توجه به این كه قصه ی فیلم در دوران جنگ آمریکا با آلمان می گذشت؛ انتظار می رفت مثلا زن ،جاسوس آلمان ها باشد یا چیزی از این قبیل. اما خب نه تنها آن طور که زمینه اش را چیده بودند پیش نرفت، این رابطه ی عاشقانه هیچ کمکی دیگری هم به پیشبرد داستان نکرده بود.
داستان حتی نتوانسته بود خودش را از نقطه ی A به نقطه ی B برساند. در این فیلم با فرمانده ای طرف هستیم كه فقط دستوراتی می دهد و گویا شانس هم با او یار است و همه چیز بر وفق مرادش پیش می رود. او حتی کلاهش هم کمی جا به جا نمی شود که کمی از شور فرماندهی در چنان عملیات دشواری را به چشم ببینیم. تنها چیزی که فیلم را پیش می برد تکرار حرف ها در بیسیم ها بود. فرمانده به افسر ارشد دستوری می داد، افسر برای زیردستش تکرار می کرد.
اگر بنا بوده ما فیلمی جنگی ببینیم و فضای جنگ حکم فرما باشد، دیدن چنین صحنه هایی برای یکی دو بار اشکالی ندارد، اما این که تمام طول داستان نود درصد جمله ها دو بار تکرار شوند، حوصله سر بر و بسیار دافع است. ماجرای عاشقانه که رها شد، البته ناگفته نماند زنی که فرمانده قرار بود همه جا را برای دوباره دیدنش بگردد، بعد از پایان عملیات دیده می شود که منتظر او بوده است. در سکانسی فرمانده با بازی تام هنکس، بعد از این که نگاهی به نقشه می اندازد افسر دیگری را فرا می خواند، در این جا امید کوچکی کورسو زد که شاید آن افسر خائن و ستون پنجم بوده است، اما فرمانده ی خوش اخلاق با مهربانی راجع به مرگ دسته جمعی شان نکاتی گفت.
این فرمانده حتی در منفعل بودن خودش هم راکورد نداشت. ابتدای فیلم به دو نفر از ملوانان کشتی به دلیل این که با هم گلاویز شده بودند پرخاش می کند و آن ها را تهدید می کند اما معلوم نیست چرا هیچ جای دیگر چنان جذبه ای را از او نمی بینم، البته ملوانان را هم نمیبینیم. تنها نکته ی خوب و برجسته ای که فیلم داشت این بود که توانسته بود مخاطب را با آشپز کشتی آشنا کند. او به واسطه ی نگرانی برای سلامتی و آشنایی با ذائقه ی فرمانده، همیشه برایش غذایی مختصر و مفید تدارک می دید. دوربین همیشه تصاویری کلوزآپ از بشقاب غذا می گرفت بدون این که آشپز برجسته شود و توجه کسی را برانگیزد.
اما جایی نزدیک پایان فیلم به جای بشقاب، از سینی استفاده شده، آن هم سینی ای که پر از غذاهای متنوع است. همین تغییر و تحولات اندک باعث شد که مخاطب از خود دلیل این تغییر را بپرسد، زیرا بشقاب غذا از ابتدا برایش تعریف شده بود. با پاسخی که می گیرد عمیقا برای آشپز دلسوزی می کند. زیرا او را می شناسد. این تنها نکته ی بارز و جذاب فیلم بود، به اضافه ی شروع و پایان فیلم که شبیه به هم بود، البته قرار بود فرمانده ای که ما در ابتدا می بینیم با آنی که در آخر مشاهده می کنیم فرق کند، اما متاسفانه چنین تعادل جدیدی رخ نداده بود، فیلم فقط ساخته شده بود که ساخته شده باشد.