نگاهي به فيلم هتل ترانسیلوانیا 4

سه شنبه 5 بهمن 1400

چكاوك شيرازى

سری اول از فیلم انیمیشن هتل ترانسیلوانیا هنگام اکران، بسیار سر و صدا کرد. اکثر فیلم بین ها منتظر بودند که به نسخه ای از آن دست پیدا کنند. جمع شدن همه هیولاها در هتلی در ترانسیلوانیا می توانست به شدت جذاب باشد.
خون آشام برای برگزاری جشن‌ صد و هجدهمین سال تولد دختر، میویس، در هتلش جنشی ترتیب داده است و همه هم پالکی های خودش هم وعده گرفته؛ مانند مرد نامرئی، مومیایی و... .
اما با مشکلی مواجه می شود و آن پیدا شدن پسری جوان و کله شق است که به هتل راه می یابد و ماجراهایی می آفریند.

شماره های بعدی همه در ادامه ی همان اولی قرار دارند. مثلا شماره ی دو داستان بچه دار شدن "میویس "و "جانی "است و تلاش های پدربزرگ برای تبدیل کردن او به یک خون آشام واقعی. کمدی جذاب در دنیای رنگارنگ داستان این فیلم انیمیشن را به یکی از محبوب ترین انیمیشن ها تبدیل کرده است به طوری که وقتی خبر از ساخت شماره ی چهار آن به میان آمد، همه منتظر بودند ببینند که این بار چه داستانی در دل هتل رقم می خورد.
"آدام سندلر" که نقش خون آشام را در شماره های یک تا سه بازی می کرد و یکی از سرمایه گذاران کار بود از پروژه کنار گذاشته شده بود و جالب این که در شماره ی چهار کاراکتر خون آشام در تیتراژ نفر پنجم بود که معرفی می شد. اما "سلنا گومز" در نقش "میویس" هم چنان با پروژه همکاری می کند. با جا به جا شدن افراد طراحی کاراکتر ها هم اندکی تفاوت کرده است و از آن صورت كشيده و اشرافى خون آشام خبری نیست.
داستان شماره ی چهار از این قرار است که خون آشام یا دراکولا قرار است خود را بازنشسته کند و با همسرش که در شماره ی سه با او آشنا شده است، از هتل برود و هتل را به "میویس "واگذار کند.
اما با رفتارهای عجولانه ی "جانی "تصمیمش عوض می شود.‌ وقتی هم که با اعتراض آن دو مواجه می شود به دروغ می گوید که نمی تواند هتل را به کسی که هیولا نیست واگذار کند.
"جانی "تحت تاثیر این حرف نزد پروفسور می رود و از او می خواهد که او را تبدیل به هیولا کند.
این اتفاق می افتد اما وقتی خون آشام متوجه ی موضوع می شود برای برگرداندن "جانی "از اشعه ای استفاده می کند که از یک کریستال ساطع می شود. اما اشعه به خودش می خورد او را تبدیل به انسان می کند. نه تنها او بلکه دوستانش هم تبدیل به انسان می شود. همین تبدیل شدن ها کمدی خنده آوری ساخته که به نظر من از همه ی آن سه شماره ی قبلی جذاب تر و خنده دار تر است. ماجرا از همین جا شروع می شود و "جانی" در هئیت یک هیولا و خون آشام در جلد یک انسان به دنبال پیدا کردن سنگی که پروفسور به آن ها گفته است می روند تا اثر سنگ قبلی را از میان ببرند و همین تبدیل شدن ها باعث از میان رفتن قابلیت های هر دو شده و این به دامنه ی مشکلاتشان اضافه می کند.
اما "میویس "به دنبال پیدا کردن و برگرداندن آن دو همه‌ را همراه می کند و راهی می شوند.

در کمدی های این چنینی تحولات عمیقی رخ نمی دهد اما به دلیل این که شوخی ها و کمدی فیلم کاملا دقیق و نکته بینانه هستند باعث می شود که مخاطب آن ها را دوست بدارد.
در شماره ی چهار در سکانسی که "میویس "سعی در تبدیل "جانی "به انسان دارد چکیده ای از همه ی شماره های قبلی و خلق و خوی کاراکترها را مى بينيم و از همه آن ها استفاده شده است. به طور مثال همه هیولاها دست به دست هم می دهند تا "میویس" را در سایه نگه دارند؛ توله گرگ ها که تعداد زیادشان همیشه دردسرساز بود این بار صفی طولانی تشکیل می دهند تا "میویس "زیر سایه ی آن به بالاترین نقطه برسد.
نکته ی قابل تاملی که وجود دارد این است که درست است که ما در مقام انسان قابلیت ها و مصونیت های یک هیولا را نداریم اما می توانیم از بسیاری چیزها لذت ببریم. مقایسه ی بین هیولا و انسان قیاس مع الفارق است که حتی در دنیای واقعی وجود هم ندارد. اما می تواند باعث شود ما خدا را به خاطر داشته هایمان شکر کنیم و از انسان بودنمان لذت ببریم.