نگاهی به فیلم خشم مردانه

خشم مردانه / Wrath of a man

جیسون استاتام در نقش اچ (H) وارد موسسه ی حمل و نقل پول می شود. وقتی پای او در میان است می دانیم که با فیلمی اکشن سر و کار داریم. فیلمی اکشن با شبکه ی وسیعی از شخصیت ها. فیلم، فصل بندی شده و هر کدام از فصل ها به فاصله ی پنج ماه، در زمان به حال و آینده می رود، در واقع فلش فوروارد و فلش بک هایی که یک  فاصله زمانی پنج ماهه را ترسیم می کند.فصل اول با عنوان روح پلید (ذات خبیث)، نشان می دهد که چطور اتومبیل حمل پول توسط سارقان، تخلیه می شود و در این بین دو تا از کارمندان شرکت و همین طور پسری که یک شهروند عادی است، به قتل می رسند. تیمی که دست به این سرقت می زند یکی از شبکه های شخصیتی این فیلم است که رقیب اصلی« اچ »هم تلقی می شوند.

این گروه از افرادی تشکیل شده که نیاز به پول و ماجراجویی برایشان اصلی ترین نیاز است. رقیب قدرتمندی هم هستند زیرا همگی شجاعند و نقشه هایشان را با برنامه ریزی پیش می برند و در طول عملیات با هم هماهنگ هستند. «اچ »کارش را در شرکت حمل و نقل شروع می کند و به خاطر سابقه و از آن قوی تر، انگیزه اش، در همان ماموریت اول خودش را به رییس و همکارانش ثابت می کند. شبکه دیگری از شخصیت نیز هستند که فیلم ساز آن ها را در تقابل با رقبای اچ قرار داده است. هرچند که افرادی در این شبکه وجود دارند که از اچ خوششان نمی آید و یکی از افراد گروه سارقین به عنوان جاسوس در این شبکه کار می کند. پس می بینید که اصول خلق شبکه ی شخصیت ها به خوبی اجرا شده.

هدف اچ از وارد شدن به شرکت حمل و نقل پول، پیدا کردن عامل نفوذی سارقین در شرکت است زیرا می داند ، آن ها  بدون داشتن همدست نمی توانند کاری از پیش ببرند. اما همان طور که از ابتدای فیلم همه ی شخصیت ها در شرایط مختلف عنوان می کردند، او دلش برای پول ها نمی سوزد، زیرا پول خودش نیست. انگیزه ی او بسیار عمیق تر و عاطفی تر است. اچ پدر همان پسری است که در حادثه ی ابتدای فیلم توسط سارقین به قتل رسید. نقش  اول  فیلم هدفی دارد که همه ی رفتار و حرکاتش را تحت الشعاع قرار می دهد. از او موجودی سرد و بی عاطفه ساخته که دست به هر جنایتی می زند تا انتقام پسرش را بگیرد.

شبکه ی دیگری از کاراکترها هم وجود دارد و آن زیردستان اچ هستند که دست به سرقت های مختلف می زنند، اصرار آن ها برای کمک گرفتن از اچ در روزی که پسرش به تعطیلات آمده باعث شد که اچ، پسرش، داگی را با خودش همراه کند و داگی تصادفا در محلی قرار بگیرد که مورد توجه یکی از سارقین که از بقیه کله شق تر است، قرار بگیرد و او کاملا بی دلیل داگی را مورد اصابت گلوله قرار دهد. زیردستان اچ برای پیدا کردن قاتل تا جایی که می توانند به اچ کمک می کنند اما وقتی متوجه می شوند که رییسشان تعادل ذهنی کافی برای کنترل اعمالش را ندارد، چون در واقع فقط به کشتن فکر می کند، او را تنها رها می کنند. اما همان طور که ذات فیلم های اکشن اقتضا می کند، نقش اول  به هیچ کدام از آن ها نیازی ندارد و این رسمی است که ظاهرا از فیلم های وسترن به ارث رسیده. بنابراین خودش تنهایی اقدام می کند و این همان نقشه ای است که باعث می شود او وارد شرکت حمل و نقل پول بشود و به هدفش دست پیدا کند. به طور کلی فیلمی بود که علاوه بر سکانس های به قول خودمان بزن بزن، مخاطب را در دل یک سری روابطی قرار می دهد که باعث می شود از کشفشان لذت ببرد.

اختصاصی آسمونی؛ نقد از چکاوک شیرازی