- آسمونی
- مجله اینترنتی
- ورزشی
- اطلاعات فوتبالی
- فوتبال زنان و تغییرات ارزشهای جامعه
فوتبال زنان و تغییرات ارزشهای جامعه
با توجه به قدرت رسانهها در تحت تاثیر قرار دادن نظر عامه مردم، رسانه فوتبال توان این را دارد که نقش آینده زنان را در فوتبال شکل دهد. همانطور که این رسانه نقشی کلیدی را در پیشرفت فوتبال در دهه 1990 بازی کرد. البته تا به امروز به دلیل کمبود پشتیبانی مالی مناسب رسانهها توجه چندانی به این مساله نداشتهاند، با این حال همین رسانهها نقش موثری در افزایش علاقه عموم مردم به فوتبال بانوان داشتهاند. این رسانهها تلاش کردهاند تا منابع مالی لازم برای فوتبال زنان جذب کنند؛ نه به خاطر زنانه کردن فوتبال ویا هر گونه اراده بشر دوستانه دیگر در باره نقش زنان در ورزش ملی، بلکه به این دلیل که در دوره کنونی هرمقولهای که بتوان از آن سود مالی بیشتری برد بیش تر مورد توجه رسانهها قرار میگیرد.
افزایش تقاضا در حالی که عرضه ثابت مانده، و یا حتی کاهش یافته، این اجازه را به دستاندرکاران میدهد تا قیمت بلیطها را افزایش داده و بنابراین سود بیشتری ببرند. به همین ترتیب از زنان نیز استفاده تبلیغاتی و ابزاری میشود. به نظر میرسد که رسانهها از طریق تبلیغات زنان را به شرکت بیشتر در فوتبال تشویق میکنند، البته نقشی که رسانهها برای زنان در نظر گرفتهاند نقشی منفعل است. آنها هیچ قدرتی در ایجاد کوچکترین تغییری در ساختار و سلسله مراتب موجود در فوتبال ندارند.
در حالی که نقش زنان به عنوان بازیکنان فوتبال از اواسط دههی 1980 افزایش چشمگیری یافته، اما پشتیبانی کمی از بازیکنان زن میشود. به همین ترتیب افزایش کمی در میزان هواداران زن فوتبال دیده میشود. البته امروزه زنان بیشتر به شرکت در فوتبال به عنوان بازیکن و هوادار تشویق میشوند. چشمگیرترین و مهمترین پیشرفتی که در زمینه شرکت زنان در فوتبال مطرح است میزان شرکت آنها در رسانههاست. البته این مطلب میتواند نقطه ضعف مساله زنان در فوتبال هم به حساب بیاید. این نقش آنها تقریبا بیرنگ و قابل مقایسه با نقش اقلیتی مردان در ورزشهایی مانند قایقرانی و یا شمشیربازی است.
اگر نسبی به این مساله بنگریم پیشرفت بسیاراندکی نسبت به اوایل قرن بیستم که جنبشی برای پیشرفت و تغییر نگرشها در باره زنان در فوتبال به راه افتاده بود، حاصل شده است.
ارزشهای جامعه مردسالار مااندکاندک در حال تغییر هستند، اما ساختارها کماکان در جایگاه خود قرار دارند. این زنان هستند که در ورزشهای مردان و با قوانین مردانه شرکت میکنند. مساله زنانه کردن فوتبال که در ابتدای دهه هشتاد در حال پیشرفت بود، تحت تاثیر فوتبالی کردن زنان کم کم بی رنگ و بی رنگتر شد. این که فوتبال حقیقتا ورزش ملی کشوری باشد با این موضوع که فقط معرف نیمی از جمعیت آن کشور باشد، همخوانی ندارد.
ورزش ملی نمیتواند فوتبال امروزی باشد که مردان بر آن حکم میرانند و مردان بر هر دو مقوله فوتبال مردان و زنان کنترل کامل دارند. برای اینکه بتوان فوتبال را یک ورزش ملی نامید باید عواملی که باعث حذف زنان از فوتبال میشوند حذف کرد و مشارکت زنان را از حاشیه خارج نمود تا آنجا که فوتبال زنان و مساله مشارکت آنها بهاندازه فوتبال مردان قابل قبول قرار گیرد. به هر حال قوانین اخلاقی و فیزیکی ورزش فوتبال نه از طریق فرایندی مردسالارانه بلکه از طریق نوعی برخورد اجتماعی خنثی از لحاظ جنسی، که هر دو گروه مردان و زنان را مخاطب قرار میدهد، قابل اصلاح میباشند.